![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/155/155_4.jpg)
بامن قهرنکن!
سرورکتبی
یک روز، زمین و آسمان گرگم به هوا بازی میکردند.
زمین گرگ شد و آسمان را دنبال کرد. بعد نوبت آسمان شد. آسمان گرگ شد و زمین را دنبال کرد.
زمین گفت: «حالا من گرگم.» آسمان گفت: «نه! من گرگم.»
زمین گفت: «نوبت من است.»
آسمان گفت: « نه! نوبت من است.»
زمین و آسمان دعوایشان شد و با هم قهر کردند.
کمی بعد آسمان یواشکی به زمین نگاه کرد و گفت: «بیا بازی کنیم.» زمین گفت: «بازی نمیکنم.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 52صفحه 4