![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/152/152_19.jpg)
.
اما اصلا به سراغ نمیرفت. بعـد از مـدتی، یک روز و ، قشنـگی را دیدند که سـر از خاک درآورده بود. با تعجب گفت: « جان! نگاه کن! جایی که دانه را توی خاک گذاشته بودیم یک درآمده!» از آن جـا میگـذشت که و را دیـد که با خوشحالی دانههای را با هم تقسیم میکردند و با لذت آنها را میخوردند. به گفت: «ای ی ناقلا! حالا فهمیدم چرا را زیرخاک گذاشتی! حتما تو هم سبز شده و یک عالمه از آن بیرون آمده!» با این حرف ، به یاد افتاد به سراغ آن رفت. اما سبز نشده بود! آن را از زیر خاک بیرون آورد و در کنار و مشغول خوردن شد. هیچ وقت نفهمید چرا دانه سبز شد ولی سبز نشده!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 49صفحه 19