![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/148/148_22.jpg)
ماهی من
سرور کتبی
ماهیام دلش گرفته بود.
گریه میکرد.
یک صدف توی تنگ انداختم.
دور صدف چرخید.
بالا رفت.
پایین آمد.
بعد دوباره زد زیر گریه.
او را برداشتم و توی حوضانداختم. بالا آمد. دور حوض چرخید. پایین رفت،
بعد دوباره زد زیر گریه. او را برداشتم و توی دریا انداختم. سوار یک موج شد. چرخید، دمش را تکان داد. میخواستم برگردم که دوباره گریه کرد. گفتم:«چهکار کنم؟ چه میخواهی؟»
گفت: «مرا به خانه ببر.»او را گرفتم و توی تنگانداختم. وقتی به خانه آمدیم باز هم شروع کرد به گریه. گفتم: «با تو چه کار کنم؟» گفت: «بیـا توی تنگ !» پریدم توی تنـگ و یک مـاهی شدم.
آن وقت بود که ماهیام دیگر گریه نکرد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 45صفحه 22