قصههای پنج انگشت
مصطفی رحماندوست
این کپلو خسته شده،
خوابش میآد
جایی برای خواب میخواد میره تو خانه، میخوابه
آنجا، یه رختخوابه.
***
صبح که میشه،
خروسه با نام خدا
قوقولی قوقو میکنه صدا
دور دار و دور دار میکنه
کپلو رو بیدار میکنه.
***
کپلو میره تو بچههای خیلی خوب
کار میکنن با هم دیگه
صبح تا غروب
میخندن و کار میکنن
آذوقه انبار میکنن.
***
شب که میشه کپلو بازم خسته شده
خوابش میآد.
جایی برای خواب میخواد
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 38صفحه 24