خال لب
اشاره: امام خمینی غزل زیبایی دارند که با مصرع «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» شروع می شود. حضرت آیت الله خامنه ای در پاسخ به این شعر، غزل زیبای دیگری سروده اند که در کنار هم به نظر خوانندگان گرامی می رسد.
امام:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
آقا:
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
امام:
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
همچو منصور خریدار سر دار شدم
آقا:
تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
امام:
غم دلدار فکنده است به جانم، شرری
که به جان آمدم و شهره بازار شدم
آقا:
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی
امام:
در میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
آقا:
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی
امام:
جامه زهد و ریا کَندَم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم
آقا:
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته دربار تو هشیار شدی
امام:
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند می آلوده مددکار شدم
آقا:
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی
امام:
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دستِ بت میکده، بیدار شدم
آقا:
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی