در باران
صدای کوچ و هجوم باد، عبور قافله در باران
خوشا تو قافله سالار و خوشا مغازله در باران
چه قرنها که در این وسعت، هوای ابر، نفس می زد
که برق چشم تو افروزد، هزار مشعله در باران
تو ای نواده ابراهیم! کجای مروه صفا کردی؟
که زمزم نفست آنک، فکند ولوله در باران
قسم به نیمه شبان تو، به نور ذکر لبان تو
به جز تو غزلخوانی، نخوانده نافله در باران
دو کوه شانۀ تو شبها، میان سجده و عرفانت
چگونه تا به سحر لرزید؟ شبیه زلزله در باران!
کویر از همه دریاتر، بهار با تو شکوفاتر
هنوز می رسد از نامت، صدای چلچله در باران
حدیث آن همه دل با تو، حدیث کثرت و وحدت بود
که قطره ها به تو پیوستند، نبود فاصله در باران
تو آبشار جمارانی، تو اصل رحمت بارانی
عطش برای ابد خشکید، در این مقابله در باران
دوباره دست خداوندی، برای قبله، قیام آورد
برای خلق، امام آورد! و سوره، نازل در باران
بخوان دو آیه از این آئین، به گوش تشنۀ فروردین
و پای منبر گل بنشین، بپرس مسئله در باران...
حامد حسین خانی