سخنرانی
زمان: صبح 23 آبان 1360 / 17 محرّم 1402
مکان: تهران، جماران
موضوع: ضرورت حفظ هماهنگی و همبستگی دولت و ملت
حضار: خامنه ای، سید علی (رئیس جمهور) ـ موسوی، میرحسین (نخست وزیر) و اعضای هیأت دولت
بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ همبستگی موجود میان ملت و دولت
من گمان می کنم که بعضی تحولاتی که بعد از انقلاب در ایران پیدا شد، این تحولات بود که ما را به مسائلی که تاکنون رسیده ایم، رسانده است. و مِن جمله از تحولات، این هماهنگی ملت با دولت است. این شاید در رأس سایر تحولات باشد. ما باید این هماهنگی را با هر قیمتی که شده است، با هر زحمتی که شده است، حفظ کنیم. اگر ـ خدای نخواسته ـ از دست ما این هماهنگی بیرون برود، کارهای شما فَشَل خواهد شد و مملکت به همان مسائلی که سابق بود ـ خدای نخواسته ـ کشانده خواهد شد. ما الآن در [غیر] ایران، گمان ندارم که در جای دیگری ـ لااقل آنجاهایی که ما اطلاع از آنها داریم ـ این معنا باشد که این جور هماهنگی بین ملت و دولت باشد. ما بنای بر این نداریم؛ یعنی، دولت ما بنای بر این ندارد که یک مسئله ای را در یک اتاق سربسته، این مسئله را خودش طرح بکند و تحمیل کند بر ملت؛ مثل قضیۀ پیشنهاد فهد.
دولتهای منطقه، همۀ دولتها ـ ما حالا دولتهای منطقه بیشتر در نظرمان هست ـ دولتهای منطقه ـ اگر عموماً گفته نشود ـ به طور اکثریت قاطع، اینطورند که خودشان یک چیزی را طرح می کنند؛ کاری به این ندارند که مصالح ملت چیست، نظر ملت چیست، مردم چه کاره اند. اگر یک جایی هم ـ فرض کنید که ـ یک مجلس شورایی باشد، یک صورتی است که مثل مجلس شورای زمان محمدرضا و زمان رضاشاه، که یک
صورتی است که خوب ما هم مجلس داریم، والاّ مجلس به آن معنایی که واقعاً برگزیده های خود ملت باشند بدون تحمیل، و نظر خود ملت باشد بدون این [که] تحمیل بشود، من گمان ندارم که جایی را شما بتوانید پیدا کنید که اینطور باشد که صد درصد ملت است و همۀ امور در دست ملت است و دولت برگزیده از ملت است و خدمتگزار ملت.
ما نمی خواهیم که و شما نمی خواهید که برگردد مسئله به مسئلۀ زمان محمدرضا یا زمان رضاخان. و اگر سست ما بیاییم و این هماهنگی را حفظ نکنیم، خوف این معنا هست که آنهایی که از اسلام سیلی خوردند و آنهایی که نگران اوضاع ایران، بلکه نگران اوضاع منطقه هستند، یک کاری بکنند؛ یک راهی را پیش بگیرند که ملت را خسته کنند، اختلاف ایجاد کنند بین افراد ملت، اختلاف ایجاد کنند بین دولت و ملت و یک راهی باز کنند که یک رضا شاهی را دوباره بیاورند به عنوان رئیس جمهور اسلامی ـ به عنوان شاهنشاهی نمی آورند ـ به عنوان رئیس جمهور صد در صد اسلامی! و بسیاری از مسائل اسلامی را هم از من و شما بیشتر عمل کند. از این جهت، در رأس برنامه های دولت، باید این مطلب باشد که این هماهنگی را حفظ بکند؛ خیال نکنند که ما دولت هستیم و باید مسئله ای را که ما طرح می کنیم ملت بپذیرد، چه روی مصالحش باشد، چه نباشد.
شما می بینید که خودشان می روند طرح درست می کنند، می روند در امریکا بین مصر و تل آویو و واشنگتن یک طرحی درست می کنند و بعد هم می گویند که این طرح باید اجرا بشود؛ کاری ندارند به اینکه ملت مصر چه کاره است، ملت فلسطین چه کاره است، لبنان چه کاره است. ظلمهایی که به اینها شده است، چه [می باشد]، اینها را هیچ کار ندارند، روی مصالح خود قدرتمندها این مطالب را پیش می آورند و دولتها، ملتها را به هیچ حساب می کنند؛ همین طوری که شما دیدید که در زمان محمدرضا و رضاشاه، دولت، ملت را هیچ حساب می کرد؛ چنانچه آن کسی که در رأس بود، آن خائنی که در رأس بود، همه را هیچ حساب می کرد. رضاخان همه را هیچ حساب می کرد و محمدرضا هم اینطور بود و این اسباب این می شد که آنها بتوانند سلطۀ خودشان را تحمیل کنند؛ برای اینکه غیر از یک نفر کسی نیست. با یک نفر می شود تفاهم کرد. اینکه اینها
نمی خواهند پای ملت در کار باشد، برای این [است] که با ملت تفاهم کردن کار آسانی نیست. اما با یک نفر رئیس جمهور، با یک نفر نخست وزیر، با یک نفر شاه، اینها می توانند تفاهم کنند و مسائلشان را به او بگویند و این هم به مردم تحمیل کند. مردم هم که در صحنه نیستند و ابرقدرتها نمی خواهند باشند. دولتهایی را هم که سرکار می آورند، با همین میزان [سر] کار می آورند که به ملتها کار نداشته باشید شما؛ شمایید که حاکم هستید، شمایید؛ باید همۀ کارها را خودتان انجام بدهید.
الآن این تحولی که در ایران است، این مسئله را از بین برده. مسئله این [است] که ما رئیس جمهوری داریم که باید حتماً به مردم حکومت کند و نخست وزیر و هیأت دولتی داریم که همۀ امور دست اینهاست. و «ملت چه کاره است، ما هستیم که هستیم»، این مسئله در ایران مطرح نیست. و یکی از تحولات بزرگی است که ایران به خواست خدای تبارک و تعالی به دست آورده و این تحول موجب این شده است که کارهای شما پیش برود. شما نمی توانید کارهایی که الآن در ایران هست انجام بدهید، الاّ با هماهنگی با ملت. هماهنگی با ملت هم این است که شما توجه کنید به خواستهای اینها. مردم یک استاندار خوب می خواهند، اینکه تقاضای صحیحی است. خوب، شما یک استانداری که ـ فرض کنید ـ در فلان جا هست و با مردم نمی سازد، این استاندار را بردارید، یک استاندار دیگر بگذارید؛ تفاهم کنید. علما هم فرض کنید که در بلاد هستند، آنها نمی خواهند که سلطنتی بکنند، حکومتی بکنند. آنها مصالح مردم را ملاحظه می کنند. فرض کنید می گویند: فلان رئیسی که در اینجا هست، این با مصالح مردم سازگار نیست. این کاری ندارد؛ خوب، این را یک جای دیگر می گذارندش. یا اگر آدمی است که واقعاً هر جا بگذارند خراب است، کنارش می گذارند و چه می کنند. مقصود من این است که تفاهم بین دولت و ملت و تفاهم اساسی بین ملت و دولت وقتی است که بین روحانیت و ملت باشد.
اینکه دیدید که در همۀ این زمانها روحانیت مورد هجمه بوده ـ زمان رضاشاه را شاید هیچ یک از شما ادراک نکرده باشد، درست که بداند چه می کردند. تمام صدمه ها بر
روحانیت بود ـ این روی همین معنا بوده که آنها می دیده اند که روحانیت با ملت دستشان توی هم است و چنانچه اینها زنده بمانند و اینها دارای یک هویتی باشند، اگر یک کاری بخواهند بکنند، اینهایند که می توانند صدا کنند. خوب رضاشاه هم دید که در خیلی از جاها، قیام از طرف روحانیت شد؛ از خراسان شد، از اصفهان شد، از جاهای دیگر هم شد، از آذربایجان شد. از این جهت، اینها می خواهند، اساس مطلب این است که ملت را از مسائل روز کنار بگذارند. تماس با ملت نداشته باشد هم مسائل روز و این یک ضرری است که بر دولتها وارد می شود و خودشان ملتفت نیستند.
شمایی که الآن متوجه این مطلب هستید و احساس این مطلب را کرده اید که هرچه دارید از مردم است، اگر مردم نبودند، اگر این مردم، خصوصاً این مستضعفین، خصوصاً این جنوب شهریهای به اصطلاح پابرهنه ها، اگر اینها نبودند، شماها یا در حبس الآن بودید یا در تبعید بودید یا در انزوا؛ همۀ شما، یا باید بنشینید توی خانه هایتان و نتوانید یک کلمه صحبت بکنید یا اگر صحبت کردید، باید حبس بروید، زجر بکشید، باید تبعید بشوید و امثال ذلک. این ملت است که آمد شما را از این همه گرفتاریها بیرون آورد و آورد و با رأی خودش، مجلس درست کرد و جمهوری اسلامی را تنفیذ کرد و رئیس جمهور درست کرد و آنها هم دولت درست کردند. همۀ چیزهایی که ما داریم از این مردم است، خصوصاً از این مستضعفین. آن بالاییها به مردم کاری ندارند، آنها مشغول کار خودشان هستند، آنها ناراضی می خواهند درست کنند. و نکته اش هم معلوم است؛ که از آن شهواتی که به طور آزاد داشتند، حالا نمی توانند داشته باشند. آن شهوات آزادانه ای که آنها داشتند، هر کاری دلشان بخواهند بکنند، هر مجلسی بخواهند تهیه کنند، هر بساطی بخواهند درست کنند، حالا دیگر در جمهوری اسلامی نمی شود این معنا. از این جهت، آنها یا کارشکنی می کنند یا کاری به شماها ندارند. اما آن که شما را از آن رنج و از آن عذاب و از آن گرفتاری بیرون آورد و آورد به مقام دولت رساند، این مردم بودند. تا این مردم را دارید خوف اینکه بتوانند به شما آسیب برسانند، هیچ نداشته باشید؛ برای اینکه آنها آسیب را با یک نقشه هایی درست می کنند؛ نمی آیند بریزند ملت
را بکشند. آنها ملت را می خواهند از آن کار بکشند، نمی خواهند مملکت خراب کنند، می خواهند مملکت آباد باشد، از آن چیز ببرند. آنها با یک نقشه هایی، بین دولت و ملت شکاف ایجاد می کنند؛ بین دولت و روحانیت شکاف ایجاد می کنند. این شکاف کم کم اگر زیاد شد، اسباب نارضایتی شد، مردم از دولت منحرف می شوند. [آن وقت] شما یا باید با سر نیزه با مردم رفتار کنید یا بروید کنار.
توفیق خدمتگزاری به مردم، موهبتی الهی
این موهبت الهی که به شما شده است و به همۀ ما شده است و به همۀ مسلمین شده است، این موهبت الهیه را همین طور بگیرید و محکم نگه دارید. هم به آقای رئیس جمهور این را عرض می کنم و هم به آقای نخست وزیر و هم به همۀ شما. هر کدام شما در هر جایی که هستید، مأمورینی که می خواهید بفرستید به اطراف، این مأمورین را درست توجه کنید که با ساخت مردم موافق باشند. همان طوری که خود شما می خواهید با مردم همفکر باشید، اینها هم با مردم همفکر باشند، با روحانیون همفکر باشند، طوری باشد که هماهنگی داشته باشند و عمال دولت هماهنگی با مردم داشته باشند؛ با روحانیت که داشته باشند، با مردم هم دارند. و این اسباب این می شود که بین دولت و ملت همیشه همبستگی هست و این موجب این می شود که ایران مصون بماند؛ نتواند کسی در آن کاری بکند. عمدۀ آنچه کار می شود [روی] آن، ایجاد اختلاف است. حالا توانستند بین این ملت و ملت دیگر و ملتهای دیگر، ملتها را نتوانستند، بین ملتها و دولتهایشان خیلی آسان است. این دولتها را امر می کنند که شما طرح فلان را بده، مردم ناراضی می شوند از این؛ کاری هم از آنها نمی آید، اختلاف پیدا می شود. کم کم این اختلاف می رسد به آنجایی که ممکن است سقوط بیاید.
الآن در منطقه اینطوری است که یک عدۀ معدودی می خواهند بر همۀ منطقه حکومت کنند و هیچ کار نداشتند چنانکه ملت چه کاره است و چه می خواهد. و ما با ملت [می گوییم،] همۀ ملتها باید این مطلب را بدانند که امروز مثل دیروزها نیست. امروز مردم
توجه پیدا کرده اند به اینکه نباید یک اقلیتی بر یک اکثریتی قاطع حکومت کنند. این مطلب پیدا شده در ذهن مردم. در بلاد اسلامی، این مسئله طرح است الآن که باید ما یک «جمهوری اسلامی» داشته باشیم، ما نباید یک «جمهوری دمکراتیک» داشته باشیم ـ به اصطلاح اینها ـ یک مسئله غربی داشته باشیم، اسمش را عوض کنیم. سال شاهنشاهی را برداریم یک شاهنشاهی دیگری جایش بگذاریم؛ به طور مسائل غربی. الآن همۀ ملتها، تقریباً ملتهای اسلامی، همه توجه به این مسئله پیدا کرده اند که آنی که در ایران هست ما می خواهیم؛ آنی که در ایران شده است. شما این را حفظش کنید. اینی که در ایران شده است ادامه اش مشکل است. باید این ادامه را با همۀ اشکالاتی که دارد، بدهید. و باید ان شاءالله ، همه تان خودتان را احساس کنید که ـ واقعاً احساس کنید ـ خدمتگزارید.
انبیا و روحیۀ خدمتگزاری
انبیا اینطور احساس را داشتند. انبیا خودشان را خدمتگزار می دانستند، نه اینکه یک نبی ای خیال کند حکومت دارد به مردم. حکومت در کار نبوده. اولیای بزرگ خدا، انبیای بزرگ همین احساس را داشتند: که اینها آمدند برای اینکه مردم را هدایت کنند، ارشاد کنند، خدمت کنند به آنها. شما هم احساس قلبی تان این مطلب باشد که واقعاً ما آمدیم که به این مردم خدمت کنیم و این خدمت به مردم، خدمت به خودمان است؛ یعنی، ما اگر این مملکت را با این وضعی که الآن دارد به پیش ببریم، با این حاضر بودن مردم در صحنه به پیش ببریم و با این همراهی مردم با دولت، هر قصه ای که برای دولت پیش می آید، مردم پیشقدم هستند. شما ملاحظه بفرمایید پیشترها با فشار ـ الآن هم جاهای دیگر اینطور است با فشار ـ یک سربازی را می بردند در جبهه، شما دیدید که به من گفته بودند که شما بگویید، من نشده یک وقت صحبت کنم، خودشان گفتند؛ به مجرد اینکه گفتند به اینکه ما سرباز لازم داریم، ما اشخاص لازم داریم، آنجا اینقدر جمعیت رفت اسم نوشت که صدایشان درآمد که نه نمی خواهیم؛ دیگر بسِ مان است، در صورتی که می روند به جنگ، می روند به قتال، می روند به کشته شدن. یک همچو مملکتی که اینطور شده است
ـ و به خواست خدا این مطلب شده است، با تأیید خدا این مطلب شده است ـ این را باید حفظش کرد، باید قدرش را دانست. ما باید خدمت کنیم به اینها.
من واقعاً گاهی وقتها که می بینم بعضی از این جوانها اینطور هستند، من خجلت می کشم که اینها چه می گویند، ما چه می گوییم. اینها چه حالی دارند و ما چه حالی داریم. اینها را خدا به دست ما داده. این کار، کاری است الهی، کاری نیست که یک بشر بتواند انجام بدهد. همۀ بشر هم جمع بشوند یک نفر را نمی توانند داوطلب مرگ کنند؛ آن خداست که این کار را کرده.
بنابراین، آن چیزی که در رأس برنامه های دولت است تفاهم بین ملت و دولت [است] و آن هم نه اینکه هی بگوییم: «تفاهم داریم.» شمایی که وزیر دارایی هستید، آن افرادی که می فرستید به اطراف، افرادی باشند که صالح باشند، افرادی باشند که با مردم بسازند؛ نخواهند بروند آنجا مثل سابق انجام بدهند. آن کسی هم که وزیر کشور است، می خواهد بفرستد، حکومتهایی که می فرستند، استاندارها[یی] که می فرستند، استاندارهایی باشند که با علما، با مردم بسازند، نه اینکه اختلاف پیدا کنند، آن اختلاف کم کم زیاد بشود. در یک جایی اختلاف بین حاکم و ملاّی آنجا بشود، باز اختلاف بیاید به سطح پایین تر، مردم با آن اختلاف پیدا کنند، مردم هم هیچ وقت حاکم را نمی گیرند و ملاّ را دست از او بردارند. مردم ملاّها را می خواهند؛ برای اینکه اساس اسلام هستند. مردم اسلام می خواهند. اینها هم معرفی هستند؛ معروفند به اینکه اینها اسلامی هستند. بنابراین، هر یک از شما که می خواهید یک مأموری در یک جایی بفرستید، مأمور را درست ملاحظه کنید، ببینید چه کاره است و چه بوده است و چه باید باشد و به او سفارش کنید که تو مأموریتت تا آن حدود است که با مردم بسازی، با روحانیون بسازی؛ نروی آنجا معارضه بکنی.
و ما باید همین مسائل را حفظ بکنیم. اگر این مسائل حفظ بشود، شما خیال نکنید از خارج بتوانند به شما یک صدمه ای بزنند. ان شاءالله که نمی توانند. و ان شاءالله ، خداوند شما را حفظ می کند. و شما اگر در خدمت مخلوق باشید، در خدمت این بندگان خدا، که
خدا علاقه به آنها دارد باشید، خداوند هم حفظ می کند شما را. ان شاءالله موفق و مؤید باشید. و دولت، شما خودتان با هم، آقای رئیس جمهور با شما، شما با آقای رئیس جمهور، همه با مجلس؛ همۀ این ارگانها با هم دست به هم بدهید که این باری که افتاده، بلندش بکنید. ان شاءالله ، موفق خواهید شد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته