سخنرانی
ثبات نظام اسلامی و متزلزل نشدن آن به واسطه ترورها
سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت (عدم تزلزل نظام اسلامی با ترورها)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 16 ش‍ه‍ری‍ور ‭1360

زمان (قمری) : 8 ذی القعده ‭1401

مکان: تهران

شماره صفحه : 185

موضوع : ثبات نظام اسلامی و متزلزل نشدن آن به واسطه ترورها

زبان اثر : فارسی

حضار : مهدوی کنی، محمد رضا (نخست وزیر) و اعضای هیأت دولت

سخنرانی در جمع اعضای هیأت دولت (عدم تزلزل نظام اسلامی با ترورها)

سخنرانی

‏زمان: صبح 16 شهریور 1360 / 8 ذی القعده 1401‏

‏مکان: تهران، جماران‏

‏موضوع: ثبات نظام اسلامی و متزلزل نشدن آن بواسطۀ ترورها ‏

‏حضار: مهدوی کنی، محمد رضا (نخست وزیر) و اعضای هیأت دولت‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

متزلزل نشدن نظام در اثر ترورها

‏     ‏‏البته این برنامه ای که جنابعالی‏‎[1]‎‏ ذکر کردید، همین برنامه ای است که ما می خواهیم و‏‎ ‎‏من امیدوارم که موفق بشوید که برنامه در خارج تحقق پیدا بکند و مثل دولتهای زمان‏‎ ‎‏طاغوت نباشد که یکی می آمد برنامه می داد، دومی می آمد برنامه ای برخلاف می داد و‏‎ ‎‏همین طور، و در عمل هم جز ظلم و تعدی چیزی نبود.‏

‏     یک دلیل بر اینکه رشد کرده است همۀ ارگانهای ما، همین است که برنامۀ شما عین‏‎ ‎‏برنامۀ دولت سابق است؛ همچو نیست که شما حالا بخواهید یک برنامۀ دیگری درست‏‎ ‎‏کنید و چه. همه هم متحد هستید در اینکه هم امنیت داخلی و هم جنگ خارجی باید‏‎ ‎‏تأمین بشود و همین طور راجع به اقتصاد و رسیدگی به امور ضعفا که بالاترین ‏‏[‏‏عبادت‏‏]‏‎ ‎‏است. من امیدوارم که خداوند موفق کند شما را که این برنامه ها را تحقق بدهید‏‎ ‎‏ان شاءالله ، هم نزدیک مدت و هم بلندمدت، هم کوتاه مدت هم بلندمدت را. ان شاءالله ،‏‎ ‎‏موفق باشید.‏

‏     من می خواستم چند تا نکته را عرض بکنم: یکی اینکه لابد همۀ آقایان می دانند که در‏‎ ‎‏تبلیغات خارج، همۀ گروهها تقریباً، همۀ رادیوهای فاسد تبلیغ می کنند که ایران به یک‏‎ ‎‏مویی بند است، کأنّه دیگر اصلاً رفته، دیگر این آخر عمرش هست؛ تمام می شود. ما‏‎ ‎‏می خواهیم ببینیم که عدم ثبات یک کشور از کجا باید سرچشمه بگیرد و آیا در ایران‏

‏یک همچو مطلبی شده است یا نشده است. خوب، یکی این است که عدم ثبات برای این‏‎ ‎‏است که چند نفر آدم را در عین حال که بسیار عزیز بودند، کشته اند. پس بنابراین، حالایی‏‎ ‎‏که رئیس جمهور یک کشوری را می کشند، پس معلوم می شود که این مملکت ثبات‏‎ ‎‏ندارد. من چند نفر از رئیس جمهورها را می دانستم که، رئیس جمهورهای امریکا را که‏‎ ‎‏کشته اند، لکن گفتم سؤال کنم، گفتند که هشت نفر ترور شده اند که چهار نفرشان کشته‏‎ ‎‏شدند، چهار نفرشان هم که یکی اش این آخری بود، موفق نشدند که بکُشند آنها را.‏‎ ‎‏خوب، هشت تا رئیس جمهور امریکا، که بزرگترینِ کشورهای سرمایه داری است، کشته‏‎ ‎‏شده است. پس اگر رئیس جمهور وقتی کشته می شود ثبات از بین می رود، باید امریکا‏‎ ‎‏هم ثباتش را از دست داده باشد. خوب، همین اولی که ریگان سر کار آمد، ترور شد؛‏‎ ‎‏همان تقریباً روزهای اول ترور شد. خوب چه شد که امریکا به هم نخورد؟ و نباید هم به‏‎ ‎‏هم بخورد، بنا هم ندارد. دلیل بر اینکه این ترورها هر چه باشد، کشور ما را هیچ در آن‏‎ ‎‏تغییر نداده، این، این است که یک نخست وزیری ترور می شود، همان روزش نخست‏‎ ‎‏وزیر دیگر تعیین می شود؛ یک رئیس جمهور ترور می شود، در موعد قانونی اش یا‏‎ ‎‏زودتر شاید، یک رئیس جمهور تعیین می شود.‏

شهادت شخصیتها، موجب انسجام بیشتر ملت

‏     ‏‏به مجرد اینکه یک ملتی که پانزده خرداد را با پانزده هزار نفر شهید ـ به طوری که گفته‏‎ ‎‏شده است ـ پشت سر گذاشته است و 17 شهریور را با آنهمه کشتاری که در میدان شهدا‏‎ ‎‏شد، پشت سر گذاشته است و ابداً کنار ننشسته، البته بین پانزده خرداد تا زمانی که باز‏‎ ‎‏[‏‏انقلاب‏‏]‏‏ شد، این طولانی شد؛ یک مقداری طولانی شد، لکن از آن وقتی که نهضت‏‎ ‎‏دوباره شروع ‏‏[‏‏به رشد‏‏]‏‏ کرد، خوب 17 شهریور یک قضیه ای بود برای ما ـ و فرداست‏‎ ‎‏ظاهراً 17 شهریور ـ آن یک قضیه ای بود برای ایران و کسانی که مطلع از اسلام نیستند و‏‎ ‎‏روحیۀ مردم مسلم را نمی دانند؛ خیال می کردند شاید آن وقت دیگر خوب، تمام شد،‏‎ ‎‏سرکوب شدند و رفتند سراغ کارشان؛ چندین هزار نفر را در میدان شهدا به مسلسل بستند‏

‏و مسئله دیگر تمام شد، و ما دیدیم که دنبال او زیادتر شد همۀ چیزها؛ یعنی، قدرت ملت،‏‎ ‎‏که همان قدرت اسلام است و قدرت الهی است، هیچ ابداً تزلزل در آنها پیدا نشد و دنبال‏‎ ‎‏کردند مطلب را. در هر مطلبی که پیش می آید، ما می بینیم که این ملت ما مستعدتر‏‎ ‎‏می شوند و بهتر پیش می روند.‏

‏     بنابراین، اگر تزلزل از ناحیۀ این است که افراد زیاد کشته شده اند، در 17 شهریور و‏‎ ‎‏پانزده خرداد هم چندین هزار کشته شده است و اگر این است که شخصیتها از بین‏‎ ‎‏رفته اند، البته ما متأسفیم و می دانیم که شخصیتهای بزرگی از دست رفته اند و یادشان‏‎ ‎‏گرامی! لکن ‏‏[‏‏از بین رفتن‏‏]‏‏ شخصیتها اسباب این نمی شود، که یک مملکتی که سی و چند‏‎ ‎‏میلیون جمعیت دارد و همه مصمم و همه حاضر، یک افرادی که وقتی که همین‏‎ ‎‏شخصیتها به شهادت می رسند، خانواده هایشان و برادرهایشان و بچه های کوچکشان‏‎ ‎‏می آیند و صحبت می کنند و دلداری به مردم می دهند؛ بچۀ کوچک می آید، می گوید که‏‎ ‎‏مردم باید به انسجام خودشان ادامه بدهند. یک همچو کشوری که اینطوری شده ـ و این‏‎ ‎‏از برکت اسلام است که مردم اینطوری در صحنه حاضرند ـ وقتی اینطور شد، دیگر معنا‏‎ ‎‏ندارد که کسی بگوید که به یک مویی بسته است و تزلزل حاصل شده است. خوب، یک‏‎ ‎‏نفر البته بسیار عزیز از دست ما رفته است، یک نفر دیگری به جای او می آید یا آمده‏‎ ‎‏است. اینها یک مطلبی است که آنها هی به آن می خواهند باد کنند و باد به آن بزنند و‏‎ ‎‏بزرگش کنند و اینها. هر قصه ای که در ایران وارد می شود، مشابهش در جاهای دیگر هم‏‎ ‎‏واقع شده است. حالا که در ایران واقع شد، پس ایران چه خواهد شد، پس چه خواهد‏‎ ‎‏شد! نه اینکه اینها نمی فهمند، اینها می فهمند که مسئله ای نشده است، لکن می خواهند‏‎ ‎‏خوب، صحبت کنند. باید یک صحبتی کرد و این مسئله اسباب هیچ چیز نشده. می گویند‏‎ ‎‏فلانی دلداری به مردم می دهد. مردم به ما دلداری دارند می دهند، نه من دلداری به مردم‏‎ ‎‏می دهم؛ این مردمند که دلداری به همۀ ما می دهند، این جمعیتها و این زن و این مرد و‏‎ ‎‏این بچه و این بزرگ که همیشه حاضرند، دلداری به ما می دهند، نه اینکه ما دلداری به‏‎ ‎‏آنها می دهیم.‏


‏     این مسائل اصلاً مسائلی نیست که متزلزل کند یک ملت را و یک دولت را. دولت ما‏‎ ‎‏الآن همان دولت است و ملت ما همان ملت است و مجلس ما همان مجلس است. و اگر‏‎ ‎‏ـ خدای نخواسته ـ باز هم خیانت کنند و این دولت را، ماها را از بین ببرند، باز هم همین‏‎ ‎‏مردمند و باز هم همین ملتند و باز هم همین بساط. هیچ ما تزلزل روحی، هیچ نداریم ما؛‏‎ ‎‏هیچ کداممان، بچه های کوچکمان ندارند، زنها تزلزل ندارند، جمعیتهای میلیونی مردم‏‎ ‎‏هیچ تزلزلی ندارند. البته آنها هر چه دلشان می خواهد می گویند؛ ورشکسته هستند،‏‎ ‎‏رفته اند از بین. خوب ما متوقع نیستیم کسانی که ورشکسته اند و فرار کرده اند و رفته اند،‏‎ ‎‏برای ما تعریف کنند. البته بگویند و بیشتر از اینها هم باید بگویند که نخیر، اسلام چطور‏‎ ‎‏شد، اسلام.‏

اسلام شناس شدن دشمنان اسلام

‏     ‏‏من فکر می کردم که اسلام شناسی ‏‏[‏‏چیست.‏‏]‏‏ قبلاً یک مقاله ای کسی می نوشت،‏‎ ‎‏می شد اسلام شناس؛ چند تا مقاله در روزنامه، در یک جا می نوشت، می شد‏‎ ‎‏اسلام شناس؛ گاهی یک کسی یک تاریخی می نوشت، می شد اسلام شناس، بعد‏‎ ‎‏کتابسوزی هم می کرد؛ مثل کسروی،‏‎[2]‎‏ بلکه دعوی نبوت هم می کرد. اسلام شناسی‏‎ ‎‏تقریباً رو به تورم است. خوب، صدام هم اسلام شناس شده است! آقای سادات هم جزء‏‎ ‎‏اسلام شناس هاست که تشخیص می دهد که فلان امر موافق اسلام است، موافق اسلام‏‎ ‎‏نیست! اخیراً آقای کارتر‏‎[3]‎‏ هم جزء اسلام شناس هاست! در یک جلسه ای که مسافرت‏‎ ‎‏کرده است، گفته است این کارهایی که در ایران، فلان می کند این موافق اسلام نیست!‏‎ ‎‏خوب معلوم شد که ما اسلام شناس داریم که به ابعاد اسلام شناسی اضافه می شود! فردا‏‎ ‎‏بگین‏‎[4]‎‏ هم اسلام شناس می شود و یا شده است این! هی می گویند: موافق اسلام نیست،‏‎ ‎

‏اسلام چطور. خوب، شما که اسلام را نمی دانید با «صاد» می نویسند یا با «سین»‏‎ ‎‏می نویسند، شما به اسلام چه کار دارید؟ یک کتاب می نویسد، بعد می گوید من‏‎ ‎‏اسلام شناسم، اسلام را من می شناسم. یکی یک مقاله می نویسد، می گوید من‏‎ ‎‏اسلام شناسم. و اشخاصی که مثلاً، هشتاد سال زندگی کردند، هفتاد سال زندگی کردند،‏‎ ‎‏همه اش هم در اسلام بودند، نه، اینها نمی دانند، لکن آقای کارتر می داند و رفقای ایشان.‏

متعارف بودن عصبانیت دشمن

‏     ‏‏در هر صورت، این مسائل برای انقلابات هست که آنهایی که خارج و داخل ضرر‏‎ ‎‏دیده اند، باید البته بد بگویند. ما نباید متوقع باشیم که اینهایی که شکست خوردند و‏‎ ‎‏رفتند، برای ما خوب بنویسند. یا ما نباید متوقع باشیم که روزنامه های امریکا و کسان دیگر‏‎ ‎‏برای ما چیزهای خوب بنویسند. خوب، آنها رفته اند از بین، منافعشان از دستشان رفته‏‎ ‎‏است. خوب، کسی که تمام منافعش را شما از او گرفتید ـ ملت ما همۀ منافع امریکا را‏‎ ‎‏گرفته؛ الآن یک شاهی ندارد، یک سیر نمی تواند نفت از اینجا صادر کند و همین طور‏‎ ‎‏سایر کشورهایی که منافعشان از دستشان رفته ـ نباید ما متوقع باشیم که اینها برای ما مقاله‏‎ ‎‏ـ عرض بکنم که ـ خوب بنویسند. البته آنها باید به ما فحش بدهند. اگر یک روزی اینها‏‎ ‎‏برای ما خوب نوشتند، آن وقت است که ما مصیبت داریم.‏

‏     من یک وقتی این کلمه را گفتم که اینها نمی فهمند، اگر می فهمیدند، می آمدند‏‎ ‎‏تعریف از فلان آدمی که ـ مثلاً ـ پیش مردم یک ارزشی دارد، هی شروع می کردند‏‎ ‎‏تعریف کردن. همین اسباب این می شد که ارزشش از بین می رفت. اگر بگین به ما فحش‏‎ ‎‏بدهد، ما ارزشمان شاید پیش مردم ـ اگر باشد ـ زیادتر بشود. به دولت ما بد بگوید بگین یا‏‎ ‎‏صدام یا دیگران که در این طریق هستند، آنها اگر به ما بد بگویند، من می گویم خوب حق‏‎ ‎‏دارند؛ برای اینکه صدام می خواست که سه ـ چهار روزه یک کشوری را بگیرد، حالا‏‎ ‎‏یک سال است که باز می بینیم که او شکستش زیاد است و ما بحمدالله ، جلوتر داریم‏‎ ‎‏می رویم و ان شاءالله ، زودتر هم جلو خواهیم رفت. وقتی صدام می بیند تمام آبرویش‏

‏بسته به این است که یک کاری بکند، یک صلحی، یک صلحی که برای او لااقل، یک‏‎ ‎‏قدری سرپوش باشد بکند و ایران حاضر نمی شود مذاکره کند، مگر اینکه او کنار برود و‏‎ ‎‏از بین برود، خوب، البته او باید دشمن بشود و بگوید که ما پنج هزار نفر را کشته ایم. همین‏‎ ‎‏چند روز که شکست فاحش در دو ـ سه جا خوردند، او گفته است که ما پنج هزار نفر از‏‎ ‎‏ایرانی ها را کشتیم و چه کردیم و چه کردیم. خوب اگر این را نگوید، چه بکند؟! باید یک‏‎ ‎‏همچو چیزهایی بگوید. یا آنهایی که از اینجا شکست خوردند و رفتند، اگر این شیطنتها‏‎ ‎‏را نکنند، چه بکنند؟!‏

‏     اگر از یک ملتی که آنها را بیرون کرده است و به جای آنها، وفاداری خودش را به‏‎ ‎‏اسلام اعلام کرده است و در خیابانها می ریزد و اعلام می کند و می گوید که ما خودمان‏‎ ‎‏حاضریم بیاییم شماها را حفظ کنیم و دولت خودمان را، مجلس خودمان را حفظ کنیم،‏‎ ‎‏این چیزی را که از ملت می بینند که در غیاب آنها ـ آنها فرار کردند و در غیاب آنها ـ مردم‏‎ ‎‏اینطور سرِ شوق هستند و اینطور مردم متوجه به حفظ دولت خودشان هستند و مجلس‏‎ ‎‏خودشان هستند، خوب، آنها باید به ما بد بگویند؛ نمی شود نگویند، باید ما را خونخوار‏‎ ‎‏حساب کنند که اینها آدمکش اند و اینها. آنها خودشان این آدمها را می کشند، بسیار مردم‏‎ ‎‏صالح خیلی خوبی هستند که رجایی را، آقای باهنر را ـ نمی دانم ـ آقای قدوسی‏‎[5]‎‏ را،‏‎ ‎‏اینها را کشته اند، این خیلی آنها کارهای بزرگ کرده اند!‏

ایران، با ثبات ترین کشورها

‏     ‏‏این کار بزرگی نیست که یک بمب بگذارند یک جایی، بکُشند یک نفر را. این‏‎ ‎‏کارها، انفجارات، الآن در همۀ دنیا هست؛ چهارتایش هم اینجا باشد. ما وقتی مقایسه‏‎ ‎‏کنیم مملکت خودمان را بر همۀ ممالکی که در عالم هست، با ثبات تر از مملکت ما کدام‏‎ ‎‏مملکت است؟ کجاست که وقتی یک نخست وزیر ترور بشود و به مجرد اینکه شد، یک‏‎ ‎‏نخست وزیر دیگری به جای او می آید و زمام امور را دست می گیرد؟ کجاست که یک‏

‏رئیس جمهوری وقتی که با یازده میلیون ـ به قول خودشان ـ رأی ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ دارد، وقتی مردم‏‎ ‎‏ببینند انحراف پیدا کرد، همان یازده میلیون برضد او قیام می کند که نتواند در این کشور‏‎ ‎‏بماند و فرار کند با آن وضعی که داشته است و دنبالش رئیس جمهور تعیین کردند.‏‎ ‎‏کجاست که به اینطور ثبات داشته باشد؟ کجاست که هیچ یک از ارگانهایی که الآن‏‎ ‎‏هست، متزلزل نشده اند، به واسطۀ کشتن یکی یا دوتا؟ در صورتی بود که ـ یک‏‎ ‎‏شاه مُردگی سابق البته اینطور بود ـ تا یک کسی می مُرد، شاهی می مُرد، فوراً در همه جا‏‎ ‎‏شلوغ می شد. حالا ما دیدیم رئیس جمهور شهید شد و همۀ ایران ثباتش محفوظ است و‏‎ ‎‏بالاتر شده است و همه برای او سینه می زنند و عزاداری می کنند و از همه می خواهند که‏‎ ‎‏حفظ کنید دیگران را. چه ثباتی نیست؟ چه تزلزلی در ایران هست؟ همۀ جهاتش تمام‏‎ ‎‏است، همۀ جهاتش خوب است. البته خرابکاری هم زیاد شده است در ایران که ما باید‏‎ ‎‏اصلاحش بکنیم و شما آقایان باید اصلاح بکنید.‏

‏     باید همه، هر یک وزارتخانۀ خودش را بسیار در تحت نظر بگیرد، کسانی را که‏‎ ‎‏می شناسد کسانی را که از دوستانش هستند، اگر از فامیلش هم هستند، کسانی که از‏‎ ‎‏فامیلش هستند بیاورند در کار. و دیروز خانوادۀ آقای رجایی که اینجا بودند، این پیشنهاد‏‎ ‎‏را می کردند که آقایان از هر کدام اشخاص را که از خودشان هست، بیاورند در آنجا و از‏‎ ‎‏اینجا، از این باک نداشته باشند که بگویند آقایان می خواهند رفقای خودشان و فامیل‏‎ ‎‏خودشان را وارد کار بکنند؛ این حرفها را اعتنا نکنند. و اشخاصی را که می شناسند،‏‎ ‎‏اشخاصی را که سابقه شان را دارند، بیاورند و اشخاص ناشناس را، اشخاصی که احتمالاً‏‎ ‎‏یک چیزی هست، امروز احتمالش منجز است ـ برای اینکه احتمال، احتمال کشتن یک‏‎ ‎‏مسلمی است یا چند تا مسلمان ـ ‏‏[‏‏راه ندهند.‏‏]‏

‎     ‎‏در هر صورت، بحمدالله ، ایران با همۀ حرفهایی که همۀ بوقهای خارجی دارند‏‎ ‎‏می زنند و ایران را ـ کانّه دیگر هیچ در ایران کسی نمی تواند در خانۀ خودش هم حتی‏‎ ‎‏زندگی کند و ـ آنطوری که نمایش می دهند الآن رفته از بین، دیگر خبری نیست در ایران،‏‎ ‎‏جز اینکه چند نفر را هی می کُشند، هی هر روز می کشند دیگر خبری در کار نیست، رغم‏

‏اَنف همۀ اینها، ایران باثبات ترین ممالک است الآن و این انفجارات و اینطور چیزها دلیل‏‎ ‎‏بر ثباتش است. اگر متزلزل بود، این کارها نمی شد؛ همان می گذاشتند به تزلزل خودش از‏‎ ‎‏بین برود. آنها طرحشان این بود که بگذارید خودشان، خودشان را از بین ببرند. دیدند‏‎ ‎‏نمی شود، حالا ایستاده اند که انفجار پیدا کند.‏

‏     هیچ مملکتی با انفجار از بین نمی رود و هیچ مملکتی با ترور از بین نمی رود. تمام‏‎ ‎‏ترورها را روی هم وقتی که بگذارند تا آخر هم وقتی بشود، به اندازۀ 17 شهریور، ما‏‎ ‎‏شهید نمی دهیم و مردم 17 شهریور شهید دادند و آنطور شهید دادند، آنطور فداکاری‏‎ ‎‏کردند و ابداً تزلزلی در ایران حاصل نشد و پیش رفتند و آن وقت، در آن حالی که آنها‏‎ ‎‏داشتند سرکوب می شدند، به پیش رفتند و شاه را از بین بردند و همۀ آنهایی ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که در‏‎ ‎‏اینجا منفعت داشتند، منافعشان را قطع کردند.‏

‏     حالا که بحمدالله ، دیگر ما یک مقابلی نداریم. چهارتا دزد که مقابل نمی شود؛ این‏‎ ‎‏دزدها همیشه بودند. همیشه ایران اینطور مسائل را داشته، منتها هر کسی از ما از بعضی‏‎ ‎‏جاهایش اطلاع داشت؛ مثلاً، ما می دیدیم که در همان طرفهای ما، دزدها می ریزند یک‏‎ ‎‏ده را غارت می کنند. درزمان همان سلطنت سابق ـ آن رژیم قبل از این رژیم ـ می ریختند‏‎ ‎‏یک عده را غارت می کردند، می ریختند مردم را می کشتند. در همه جای ایران، این‏‎ ‎‏شلوغیها بود، منتها آن وقت وسایل نبود که همه جمع بشود توی روزنامه نوشته بشود؛ یا‏‎ ‎‏اخیراً نمی گذاشتند در روزنامه ها چیزی بنویسند یا آن وقت روزنامه ای نبود تا بنویسد.‏‎ ‎‏می آمدند، غارت می کردند، مردم را می کشتند، چه می کردند دزدهای سرگردنه.‏‎ ‎‏آن وقت از یک گردنه ای اگر مردم می خواستند رد بشوند، نمی توانستند رد بشوند.‏‎ ‎‏مع ذلک، ایران سر جای خودش بود. الآن ما نه دزد سر گردنه اینقدرها داریم و نه‏‎ ‎‏اینقدرها کشتاری در کار هست و اینقدرها غارتگری در کار هست. و اینها نیست.‏

‏     در هر صورت ما نمی ترسیم از اینکه به ما بگویند چه شد. و ما بحمدالله در داخلمان،‏‎ ‎‏وقتی که ملاحظه می کنیم، ‏‏[‏‏مشکل نداریم‏‏]‏‏. خوب، بیایند اشخاصی هم که در خارج‏‎ ‎‏هستند و خیال می کنند یک همچو مسائلی هست، بیایند ببینند و مطالعه کنند ایران را؛‏

‏ببینند دولتش آیا نقصی دارد؟ آیا تزلزلی در دولت هست؟ آیا مردم متزلزلند؟ بازارهای‏‎ ‎‏ایران بسته شده است؟ اعتصابات در کار است؟ از هیچ یک از اینها نیست؛ مردم‏‎ ‎‏زندگی شان سر جای خودش و به زندگی خودشان، روزمرۀ خودشان دارند ادامه‏‎ ‎‏می دهند و همه هم حاضر در وقعه هستند و در صحنه هستند و کشور را از خودشان‏‎ ‎‏می دانند و دولت را از خودشان می دانند و همه چیزها به دست خودشان است و هر وقت‏‎ ‎‏هم هر یک از شما آقایان ـ خدای نخواسته ـ تخلفی بکنید، خود مردم به حسابتان‏‎ ‎‏می رسند. این مردمند که در صحنه هستند. بنابراین، ما چه تزلزلی داریم که از خارج هی،‏‎ ‎‏هر روز در این مقالاتشان می نویسند و برای من می آید ـ این خبرگزاریها می دهند برای‏‎ ‎‏من ـ هر روز نوشته می شود به اینکه ایران دیگر رفته از بین و تمام شد. و ـ عرض می کنم ـ‏‎ ‎‏کجایش تمام شد؟ همین ایران هست و همین بازارها به جای خودش هست و وفور‏‎ ‎‏نعمت هم بحمدالله ، هست. البته گرانی هم هست. گرانی کجاست که نیست؟ جای دیگر‏‎ ‎‏مگر گرانی نیست؟ همه جای دنیا گرانی است. همه جای دنیا انفجار است. همه جای دنیا‏‎ ‎‏خرابکاری است. ایران را اگر مقایسه کنیم با ممالک دیگر، معلوم نیست که بیشتر از آنها‏‎ ‎‏این چیزها را داشته باشد. بنابراین، ما چه گرفتاری داریم؟‏

‏     شما با دل محکم ـ و دژ شما اسلام است، پشتوانۀ شما خدای تبارک و تعالی است،‏‎ ‎‏صاحب این مملکت امام زمان ـ سلام الله علیه ـ است با دل محکم ـ مشغول کارتان بشوید‏‎ ‎‏و از هیچ یک از این مسائل نترسید.‏

‏     البته باید اوضاع امنیتی هم با کمال دقت ملاحظه بشود؛ برای اینکه هر یک از شما‏‎ ‎‏موظفید که خودتان را حفظ کنید. وظیفۀ اسلامی است که خودتان را حفظ کنید و علاوه‏‎ ‎‏بر این، وظیفه حالا بیشتر است از سابق ـ از ـ حفظ خود آدم. و به مسائلی که مردم دارند‏‎ ‎‏رسیدگی کنید و کارها را ان شاءالله ، بر وفق مراد اسلام و خودتان انجام بدهید. و موفق و‏‎ ‎‏مؤید باشید، ان شاءالله . و سلامت باشید، ان شاءالله . ‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • ـ آقای محمدرضا مهدوی کنی در مقام نخست وزیری.
  • ـ احمد کسروی، نویسنده و مورخ معروف که خود را یک ناسیونالیست و ضد عرب می دانست و در عین حال، یک ضد دین به شمار می آمد.
  • ـ جیمی کارتر، رئیس جمهور پیشین امریکا.
  • ـ مناخیم بگین، نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی.
  • ـ شهید علی قدوسی، دادستان کل انقلاب اسلامی.