سخنرانی
اهمیت شغل معلم و وظایف معلمان در تربیت شاگردان
سخنرانی در جمع معلمان تعلیمات دینی (اهمیت و وظایف شغل معلمی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 10 ب‍ه‍م‍ن‌ ‭1359

زمان (قمری) : 23 ربیع الاول ‭1401

مکان: تهران

شماره صفحه : 32

موضوع : اهمیت شغل معلم و وظایف معلمان در تربیت شاگردان

زبان اثر : فارسی

حضار : معلمان تعلیمات دینی سراسر کشور

سخنرانی در جمع معلمان تعلیمات دینی (اهمیت و وظایف شغل معلمی)

سخنرانی

‏زمان: صبح 10 بهمن 1359 / 23 ربیع الاول 1401 ‏

‏مکان: تهران، جماران‏

‏موضوع: اهمیت شغل معلم و وظایف معلمان در تربیت شاگردان ‏

‏حضار: معلمان تعلیمات دینی سراسر کشور‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

فطرت پاک کودکان و نونهالان

‏     ‏‏از آقایان تشکر می کنم که در این هوای سرد و در این جای کوچک زحمت کشیدند‏‎ ‎‏و تشریف آوردند. ان شاءالله خداوند همه را موفق کند به خدمت به اسلام و کشورشان.‏

‏     شما می دانید که این بچه های کوچک که در دبستان هستند و بعد از آن در جاهای‏‎ ‎‏دیگری، مثل دبیرستان، و بعد هم منتهی می شوند به دانشگاهها، همینها سرمایۀ این کشور‏‎ ‎‏هستند؛ یعنی سرمایۀ علمی و سازندگی علمی این کشور هستند. و می دانید که این کودکان‏‎ ‎‏از اولی که وارد می شوند در محیط تعلیم، یک نفوس سالم ساده و بی آلایش و قابل قبول‏‎ ‎‏هر تربیتی و هر چیزی که به آنها القا می شود هستند. و اینها از اول که وارد در کودکستان‏‎ ‎‏می شوند؛ اماناتی هستند الهی به دست آنهایی که در کودکستان آنها را تعلیم می دهند. و‏‎ ‎‏همین امانات از آنجا منتقل می شوند به جاهای دیگر و به دست معلّمین دیگر، تا برسد به‏‎ ‎‏آنجایی که رشد کردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عالیه و دانشگاهها.‏

‏     چنانچه این اطفال را از اول یک نحو تربیت بکنند که در آن انحراف نباشد، تربیتهای‏‎ ‎‏مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاک انسانها باشد، از آن اول، وقتی که ‏‏[‏‏با‏‏]‏‏ آن‏‎ ‎‏معلمین دبستان و کودکستان، بعد بالاتر، تحت تربیت واقع می شوند، با همان ترتیب وارد‏‎ ‎‏می شوند به دبیرستان مثلاً. و اگر اینجا هم همان تربیت به صراط مستقیم باشد و آنها را به‏‎ ‎‏آن راهی که فطرتشان اقتضا دارد هدایت کنند معلمین، از باب اینکه اینها جوان هستند و‏‎ ‎‏اول بچه بودند و حالا جوان دیگری شدند، در آنجا اگر باز تعلیم و تربیت، یک تربیت‏

‏انسانی باشد، با همان حال که پذیرش هر تربیتی در نوسالها و ‏‏[‏‏میانسالها‏‏]‏‏ خیلی زود انجام‏‎ ‎‏می گیرد، وارد می شوند به مراتب بعد. آنجا هم چنانچه تربیت، یک تربیت انسانی باشد و‏‎ ‎‏موافق با فطرت انسان که همان فطرت، ودیعه گذاشتۀ از خداست ‏فِطرَتَ الله ِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ‎ ‎عَلَیْها‎[1]‎‏ آن طور باشد، در دانشگاه هم همان جور تربیت باشد، اینها بعد که تحویل به‏‎ ‎‏جامعه داده می شوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اینها سپرده می شود بِالمَآل‏‎[2]‎‏ کشور‏‎ ‎‏را کشور نورانی، کشور انسانی، کشور به فطرت الله ، تربیت می کنند، و کشور را به جلو‏‎ ‎‏می برند.‏

خطر علمِ بدون تربیت

‏     ‏‏اگر شما بخواهید تعلیم کنید فقط اطفال را و کاری به این نداشته باشید که در پهلوی‏‎ ‎‏تعلیم و تربیت انسانی، تربیت اخلاقی باشد، اینها با همان علمِ بدون تربیت، مراحل را طی‏‎ ‎‏می کنند. و علم بدون تربیت آنها را یا اکثر آنها را رو به فساد می کشد. انسان از اول این‏‎ ‎‏طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنیا آمده؛ با فطرت الهی‏‎ ‎‏به دنیا آمده: ‏کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ‎[3]‎‏ که همان فطرت انسانیّت، فطرت صراط مستقیم،‏‎ ‎‏فطرت اسلام، فطرت توحید است. این تربیتهاست که یا همین فطرت را شکوفا می کنند؛‏‎ ‎‏و یا جلوی شکوفایی فطرت را می گیرند. این تربیتهاست که یک کشور را ممکن است به‏‎ ‎‏کمال مطلوبی که از هر جامعۀ انسانی است برسانند و یک کشور کشور انسانی باشد؛ کشور‏‎ ‎‏مطلوب اسلام باشد. و همین تربیتها یا تعلیمهای بدون تربیت ممکن است که اینها در آن‏‎ ‎‏وقتی که مُقدّرات یک کشوری دست آنهاست و همه چیز کشور به دست آنهاست کشور‏‎ ‎‏را به تباهی بکشند. شما آقایان معلمین و همۀ معلمهایی که در سرتاسر کشور هستند و همۀ‏

‏اساتیدی که در دانشگاهها هستند مسئولند نسبت به این امانتی که خدای تبارک و تعالی و‏‎ ‎‏اولیای اطفال و اولیای اینها به شما سپرده اند. همه مسئول هستید. گمان نکنید که شما ده‏‎ ‎‏نفر، پنجاه نفر، پیش شما هست، و شما آن پنج نفر یا ده نفر یا پنجاه نفر را تعلیم می دهید،‏‎ ‎‏و ممکن است که خیال کنید که این عدّه چیزی نیستند، دیگران کارها را انجام بدهند.‏‎ ‎‏ممکن است در بین همین ده نفر، همین پنجاه نفر که شما تعلیم می دهید یک شخصی پیدا‏‎ ‎‏بشود که بعدها یک مقام عالی داشته باشد، رئیس جمهور یک مملکت بشود، نخست‏‎ ‎‏وزیر بشود، مراتب عالیۀ کشور دست او بیاید. چنانچه همین یک نفری که پیش شما بوده‏‎ ‎‏بعد هم رفته پیش کسان دیگر تا رسیده به آن آخر یک تربیت فاسدی بشود؛ یعنی یا‏‎ ‎‏تعلیمی باشد و هیچ کاری به این نداشته باشند که این باید تربیت انسانی هم بشود، یا‏‎ ‎‏خدای نخواسته معلّم منحرفی باشد و این کودک از اول و بعد هم در مراتب دیگر، تحت‏‎ ‎‏یک تربیت انحرافی واقع بشود، ممکن است همین یک نفر، یک کشور را به باد فنا بدهد.‏

‏     رضاخان هم یک نفر بود. وقتی هم که آمد به تهران، یک نفر آدمی بود که در یک‏‎ ‎‏فوجی، در یک چیزی، یک منصب کوتاهی داشت؛ لکن دریافته بودند آنهایی که‏‎ ‎‏می خواستند با قُلْدری این مملکت را چپاول کنند که این اهل این کار است. از این جهت‏‎ ‎‏او را فرستادند به طوری که در رادیوها، وقتی که او را بردنش از خارج ایران، رادیوهای‏‎ ‎‏انگلستان بود آنوقت، آنجا اعلام کردند که این را ما آوردیم. لکن بعداز اینکه برای ما‏‎ ‎‏خرابکاری کرد و خطا کردو خیانت، او را بردیم. ممکن است که از زیر دست شما، اگر‏‎ ‎‏تربیت یک تربیت صحیح نشود، یک رضاخان بیرون بیاید، یک محمدرضا بیرون بیاید.‏‎ ‎‏شما که نمی دانید این آدمی که پیش شما‏‏[‏‏است‏‎ ‎‏]‏‏ولو حالا فرض کنید بچۀ کشاورزی است‏‎ ‎‏یا بچۀ کاسبی است آمده، شما که اطلاع ندارید که این بچۀ کشاورز و کاسب بعدها چه‏‎ ‎‏خواهد شد. رضا خان هم یک آدمی بود که بچۀ یک نفر آدم پایین بود. لکن چون تربیت‏‎ ‎‏تربیت انسانی نبوده است و اسلامی نبوده است، یک نفر آدم فاسد از کار درآید، یک‏‎ ‎‏کشور را به سالهای طولانی به فساد می کشد. چنانچه شما دیدید که این پدر و پسر از باب‏‎ ‎‏اینکه تربیت انسانی و اسلامی نداشتند، با اینکه یک نفر بودند لکن یک مُهره ای بود که‏

‏خارجیها او را تقویت می کردند. پس شما گمان نکنید که یک بچۀ کاسبی پیش من هست‏‎ ‎‏و این چیزی نیست؛ می رود کاسب می شود؛ یا یک بچۀ ـ فرض کنید ـ کشاورزی پیش من‏‎ ‎‏هست، این ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ گمان نکنید. شما فکر این را بکنید که این بچه ممکن است یک وقتی‏‎ ‎‏رئیس یک کشور بشود؛ رئیس یک ارتش بشود. آن وقت که این رئیس کشور شد،‏‎ ‎‏رئیس ارتش شد، کشور را به تباهی می کشد و ارتش را به تباهی می کشد.‏

‏     همیشه اکثراً افراد نادر هستند که وارد می شوند و یک کشور را یا ترقی می دهند، و یا‏‎ ‎‏تنزل می دهند. شما باید توجه به این معنا داشته باشید که اگر تربیتتان تربیت خدای‏‎ ‎‏نخواسته خلاف انسانی و اسلامی باشد، هر کاری که او بعدها بکند شما هم شریک‏‎ ‎‏جُرمید. و اگر تربیت، یک تربیت انسانی و روی فطرت انسان باشد، بعدها هم که هر کار‏‎ ‎‏خوبی بکند شما شریکید در آن کار خوب. معلم امانتداری است غیر همۀ امانت‏‏[‏‏دار‏‏]‏‎ ‎‏انسان امانت اوست. امانتهای دیگر را اگر کسی خیانت به آن بکند خلاف کرده است؛‏‎ ‎‏یک قالی را که به آن امانت داده بودند از بین برده است، در جامعه یک چیزی درست‏‎ ‎‏نمی شود؛ یک شخصی ضرری کرده است، و این هم باید ضرر او را جبران کند. اما امانت‏‎ ‎‏اگر انسان شد، اگر یک طفلِ قابل تربیت شد، اگر خدای نخواسته این امانت به آن خیانت‏‎ ‎‏شد، یک وقت می بینید خیانت به یک ملت است، خیانت به یک جامعه است، خیانت به‏‎ ‎‏اسلام است. بنابراین، این شغل در عین حالی که بسیار شریف است و بسیار ارزنده است،‏‎ ‎‏از باب اینکه همان شغل انبیاست که برای انسان سازی آمده بودند، مسئولیت بسیار بزرگ‏‎ ‎‏است، چنانچه مسئولیت انبیا هم بسیار بزرگ بود.‏

اهمیّت کار معلّمی

‏     ‏‏باید خیلی شما توجه کنید به اینکه یک فرد عادی نیستید. اگر فرض کنید در یک‏‎ ‎‏اداره ای یک نفر آدم یک خلاف کرد، در یک وزارتخانه یک نفر آدم یک خلاف‏‎ ‎‏کرد، آن خلافی که در یک وزارتخانه می شود یا یک اداره می شود با این خلافی که در‏‎ ‎‏جاهایی که تربیت و تعلیم باید واقع بشود و در آموزش و پرورش می شود، بسیار فرق‏

‏دارد. آن طور نیست که در یک وزارتخانه اگر یک کسی خلاف کرد، خلافش همچو‏‎ ‎‏باشد که یک کشور را به هم بزند؛ مگر نادراً یک همچو اتفاقی بیفتد. اما چنانچه در‏‎ ‎‏آموزش و پرورش یک بچه ای فاسد از کار درآمد، یک بچه ای با اخلاق شیطانی تربیت‏‎ ‎‏شد، با اخلاق استکباری تربیت شد، این بچه با اخلاق شیطانی، با اخلاق استکباری،‏‎ ‎‏امکان این را دارد که یک کشور را تباه کند، و یک انسانهای زیاد را تباه کند. و ‏‏[‏‏در‏‏]‏‎ ‎‏تمامش، شما که مشغول این شغل عظیم هستید، در تمام آنها، هم در خوبیهایشان و هم در‏‎ ‎‏بدیهایشان، شریک هستید. گاهی شریک جُرمید؛ و گاهی شریک یک نورانیتی که شما‏‎ ‎‏ایجاد کردید. باید خیلی توجه شما داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید. شماها‏‎ ‎‏معلّم نسلی هستید که در آتیه همۀ مُقدّرات کشور به آن نسل سپرده می شود. شما امانتدار‏‎ ‎‏یک همچو نسلی هستید. تربیت شما وتعلیم شما باید همراه هم باشد. فقط این وظیفه‏‎ ‎‏نیست برای معلّم علوم دینی. این وظیفه است برای تمام معلمین در هر رشته که هستند و‏‎ ‎‏تمام اساتید دانشگاه در هر رشته ای هستند. ‏

‏     همان طوری که معلم علوم دینی فقط اگر بخواهد علوم دینی را یاد بدهد و توجه به‏‎ ‎‏اخلاق دینی نداشته باشد، توجه به سازندگی این طفل یا این جوان نداشته باشد، ممکن‏‎ ‎‏است غائله بار بیاورد و کشور را به تباهی بکشد، معلّم غیر علوم دینی هم همین طور‏‎ ‎‏است. در هر رشته ای که تعلیم واقع می شود، چنانچه در آن رشته خدای نخواسته انحراف‏‎ ‎‏ایجاد بشود، معلّمینی یا اساتیدی باشند که انحراف ایجاد بکنند، هم خودشان شریک اند‏‎ ‎‏در این جرمهایی که از آنها صادر می شود؛ و هم کشورشان به تباهی کشیده می شود به‏‎ ‎‏حسب امکان. همچو نیست که وظیفۀ شما آقایان که معلم دینی هستید این باشد که تعلیم‏‎ ‎‏کنید. شما باید این عدّه ای که در دست شماست تعلیم کنید، و اهمیت تربیت را از تعلیم‏‎ ‎‏بیشتر بدانید.‏

وظایف معلّمین در تربیت شاگردان

‏     ‏‏تربیت کنید آنها را به اخلاق انسانی، اخلاق اسلامی؛ و آنها را توجه به خدا بدهید؛ و‏

‏آنها را از این فسادهایی که در جامعه های منحط واقع می شود بپرهیزانید . و به آنها تذکر‏‎ ‎‏بدهید که چنانچه شماها یک تربیت اسلامی ـ انسانی داشته باشید، هم برای خودتان‏‎ ‎‏سعادت است؛ هم برای کشورتان سعادت است. باید شما اینها را از آن طبیعت منحطی که‏‎ ‎‏انسان را به انحطاط می کشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب، احتراز بدهید. اینها‏‎ ‎‏را از آن چیزهایی که خار راه انسان هستند، مانع ترقی انسان هستند، احتراز بدهید. به آنها‏‎ ‎‏بفهمانید که انسان تا سرش توی این آخور طبیعت است انسان نیست. اینهایی که همۀ‏‎ ‎‏توجهشان به این است که چیزی به دست بیاوریم و یک زندگی با رفاه درست کنیم توی‏‎ ‎‏آخورِ طبیعت سرشان هست. در آخر هم مثل یک حیوانی که در آخور، سرش هست‏‎ ‎‏محسوب می شود. شماها باید به اینها بفهمانید که زندگی شرافتمندانه زندگی است.‏‎ ‎‏زندگی انسانی زندگی شرافتمندانه است. باید شما آنها را از عبودیت غیر خدا باز دارید،‏‎ ‎‏و به عبودیت خدا، به بندگی خدا آنها را تربیت کنید. اگر از راه عبودیت خدا انسان وارد‏‎ ‎‏شد در جامعه یا نظر انداخت به امور، از این راه و از این کانال وقتی واقع شد، وارد شد،‏‎ ‎‏کارهایش همه الهی می شود. ‏

‏     انسان اگر عبودیت خدا را فقط، بندگی خدا را فقط بپذیرد و از عبودیت سایر چیزها یا‏‎ ‎‏سایر اشخاص احتراز کند، از کانال عبودیت خدا در دنیا وارد بشود، در طبیعت وارد‏‎ ‎‏بشود، از کانال عبودیت خدا مدرسه برود، در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد‏‎ ‎‏بشود؛ هر کاری که انجام بدهد عبادت است، برای اینکه مبدأ، عبودیت خداست. شما‏‎ ‎‏ملاحظه کردید که در قرآن شریف، و همین طور در نماز وقتی که می خوانید نماز را،‏‎ ‎‏نسبت به رسول اکرم ‏عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ‎[4]‎‏ «عبد» را بر «رسالت» مقدّم داشتند. و ممکن است که‏‎ ‎‏اصل این اشاره به این باشد که از کانال عبودیت به رسالت رسیده است. از همه چیز آزاد‏‎ ‎‏شده است، و عبد شده است. عبد خدا؛ نه عبد چیزهای دیگر.‏

‏     دو راه بیشتر نیست؛ یا عبودیت خدا، یا عبودیت نفس اَمّاره، این دو راه است. اگر‏

‏انسان از عبودیت دیگران آزاد بشود و عبودیت خدا را بپذیرد ـ که لایق این است که‏‎ ‎‏انسان عبد او باشد ـ کارهایی که انجام می دهد انحراف ندارد؛ یعنی انحراف عمدی‏‎ ‎‏نخواهد کرد.‏

‏     تمام اینهایی که انحرافی هستند ـ چه عقاید انحرافی و چه اعمال انحرافی و چه‏‎ ‎‏قلمهای انحرافی و چه نطقهای انحرافی ـ اینها برای این است که از کانال عبودیت الله ‏‎ ‎‏عبور نکرده اند، اینها بندۀ هواهای نفسانی هستند.‏

‏     این بچه های کوچک که در دست معلمین درجۀ پایین باصطلاح، درجه ای که از‏‎ ‎‏حیث کلاس پایینتر است، این بچه ها لایق این هستند که یک انسان بشوند، لایق این‏‎ ‎‏هستند که یک انسان به تمام معنا بشوند؛ و لایق این هستند، قابل این هستند که یک‏‎ ‎‏شیطان بشوند، یک حیوان بشوند.‏

‏     تربیت است که این طفل را یا به راه انسانیت وا می دارد، یا به راه حیوانیت. چنانچه‏‎ ‎‏مقامات دنیا را انسان به رخ اینها بکشد و هِی از مقامات و از درجات و از شغلها دل این‏‎ ‎‏کودک را انباشته کند، این همین طوری بار می آید. ‏‏[‏‏همان‏‏]‏‏ چیزی که در آن مرتبه یاد‏‎ ‎‏گرفته است و در قلبش واقع شده است. چون قلب، قلب صاف نورانی است زود قبول‏‎ ‎‏کرده است. در مرتبه بعد هم که برود، دنبال این می رود که یک سندی دست بیاورد، به‏‎ ‎‏طور مشروع فرض کنید، حقوق بگیر بشود، یا چپاولگر بشود.‏

‏     اگر در ذهن این بچه ها شما هِی انباشته کنید شغلتان چه طور می شود، مقامتان چه‏‎ ‎‏می شود، مرتبه تان چه می شود، مرتبه تان چه می شود، به باغ می رسید، به دنیا می رسید،‏‎ ‎‏اینها همه توجهشان به همان می شود، کأنَّهُ چیز دیگری غیر از این نیست. و چنانچه به آنها‏‎ ‎‏این معنا را تزریق کنید که ما با شرافت انسانیّت باید در این کشور زندگی کنیم، همان‏‎ ‎‏معنایی که حاصل می شود از برای آن چپاولگری که مالِ مردم را می برد یا آن منحرفی که‏‎ ‎‏حقوق می گیرد برای این هم، اگر برای خدا کار کند، آن مطالب حاصل می شود. لکن بین‏‎ ‎‏این دو تا فرق است. او از کانال خیانت رسیده است به یک خانه. و این از کانال‏‎ ‎‏عبودیت خدا رسیده است به آن خانه. این اعتنا به آن خانه نداشته است، لکن‏

‏احتیاج طبیعی بوده است رسیده به آن. آن، همۀ توجهش رسیدن به آن است، دیگر‏‎ ‎‏کاری به چیز دیگری ندارد. چنانچه انسان هدایت نشود به آن طریق مستقیمی که خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی جلوی پای انسان گذاشته است، اگر این راه را نرود، راهها همه اش دیگر‏‎ ‎‏اعوجاج و انحراف است. اگر منحرفین و مُعْوَجین در یک کشوری سرنوشت آن کشور را‏‎ ‎‏به دست بگیرند، آن کشور رو به انحطاط می رود، رو به انحراف می رود. و اگر افاضل و‏‎ ‎‏دانشمندانی که با فضیلت هستند، با فضیلت انسانی هستند، اینها سر رشته دار یک کشور‏‎ ‎‏بشوند، فضیلت در آن کشور زیاد می شود، برای اینکه در آن مقامی که هستند، مردم به‏‎ ‎‏حسب عادت توجه به آنها دارند و حرفهای آنها در ذهنهای عمومی مردم کارگر است و‏‎ ‎‏تأثیر می کند. و چه بسا حرف یک نفر آدمی که در جامعه مورد توجه است یک جامعه را‏‎ ‎‏رو به فساد ببرد. و همین طور از آن طرف، یک حرف آدمی که در جامعه توجه به او‏‎ ‎‏دارند، ممکن است یک جامعه را رو به صلاح ببرد. و شما آقایان می خواهید که یک‏‎ ‎‏همچو افرادی را به جامعه تحویل بدهید. خیال نکنید که یک فرد عادی است. این فرد‏‎ ‎‏عادی محتمل است که بعدها بشود یک رئیس مملکتی، بعدها یک مقامی پیدا بکند.‏‎ ‎‏وقتی آن مقام را پیدا کرد، آن وقت میزان است. اگر منحرف است، در پیش شما به‏‎ ‎‏انحراف کشیده شده باشد، و از پیش شما هم وقتی رفته بالاتر، آنجا هم به انحراف کشیده‏‎ ‎‏شده باشد و هکذا، این ممکن است یک فرد باشد و یک جامعه را فاسد کند. انبیا یک نفر‏‎ ‎‏بودند، یک نفر آدم بودند؛ لکن از باب اینکه یک آدمی بود که از کانال عبودیت رسیده‏‎ ‎‏بود به مقام رسالت، همه چیزش انسانی بود، جامعه های بزرگ را از زمان خودشان تا‏‎ ‎‏بعدها اصلاح کردند. یک نفر بودند، ولی یک نفری که جامعه ها را اصلاح می کردند. اگر‏‎ ‎‏انبیا از بشر مستثنا بودند؛ یعنی بشری بود به استثنای انبیا، الآن حکایتهایی در دنیا بود و‏‎ ‎‏فضاحتهایی در دنیا بود که نظیرش را کسی نمی توانست بفهمد. حالا هم که از انبیا زحمت‏‎ ‎‏کشیدند و افتخار دادند بشر را به تعلیمات و تربیتشان ‏‏[‏‏علی رغم‏‏]‏‏ اینکه منحرفین باز زیاد‏‎ ‎‏بودند و آنها هم در مقابل انبیا ایستادندو این مردم را دعوت به انحرافات کردند، حالا هم‏‎ ‎‏آنچه برکات هست در دنیا از انبیاست. شما چنانچه این پرونده هایی که در دادگستری‏

‏سراسر دنیا هست ملاحظه بکنید، پروندۀ جنایت از آن اشخاصی که به انبیا اعتقاد پیدا‏‎ ‎‏کردند، تحت تربیت انبیا واقع شدند، پروندۀ جنایت، کم می بینید یا نمی بینید. همۀ‏‎ ‎‏پرونده های جنایات و همۀ پرونده های مالی و جانی و امثال اینها مال آنهاست که از‏‎ ‎‏تربیت انبیا کنار بودند، ولو نماز می خواندند، نمازی بوده است که از کانال عبودیت نبوده.‏‎ ‎‏ولو اعمالی که به جا می آوردند اعمال صالحه هم فرض کنید بوده، لکن از راه مستقیمِ‏‎ ‎‏عبودیت نبوده است. آن هم که به جا می آورده است همۀ توجهش باز به خودش بوده‏‎ ‎‏است.‏

‏     شما اگر بتوانید این بچه ها را تربیت کنید به طوری که از اول بار بیایند به اینکه‏‎ ‎‏خداخواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبودیت الله را و پیوند با خدا را به این‏‎ ‎‏بچه ها تزریق کنید، و بچه ها زود قبول می کنند امر را، اگر عبودیت خدا را به اینها و تربیت‏‎ ‎‏الهی را و آنکه هر چه هست از اوست به اینها القا کنید، و آنها بپذیرند، خدمت کردید به‏‎ ‎‏این جامعه؛ بعدها دسترنجهای شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خدای نخواسته بر خلاف‏‎ ‎‏این باشد به این امانت، خدای نخواسته هر کس کرده باشد خیانت کرده است. و این غیر‏‎ ‎‏از همۀ خیانتهاست. خیانت به انسان است؛ خیانت به اسلام است؛ خیانت به عبودیت الله ‏‎ ‎‏است.‏

‏     خیلی باید چشمها را باز کنید. شغلی که انتخاب کردید بسیار شغل عالی است؛ لکن به‏‎ ‎‏مسئولیتش هم باید توجه بکنید. تربیت کنید، مهم تربیت است. علم تنها فایده ندارد، علم‏‎ ‎‏تنها مُضر است. گاهی این باران که رحمت الهی است وقتی که به گُل ها می خورد بوی‏‎ ‎‏عطر بلند می شود؛ وقتی که به جاهای کثیف می خورد بوی کثافت بلند می شود. علم هم‏‎ ‎‏همین طور است. اگر در یک قلب تربیت شده علم وارد بشود، عطرش عالَم را می گیرد. و‏‎ ‎‏اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد بریزد این علم و وارد بشود، این فاسد می کند عالم‏‎ ‎‏را ‏إذا فَسَدَ العَالِم فَسَدَ العالَم‎[5]‎‏ اگر صالح بشود، صالح می کند. یک شعاعهای زیادی دارد که به‏‎ ‎

‏صلح و به اصلاح و به خوبی می رساند مردم را. و شما متصدی یک همچو امری هستید.‏‎ ‎‏شماها متصدی هستید که این عالم را به نور برسانید از ظلمات. این بچه هایی که نورانی‏‎ ‎‏هستند آن نورانیت آنها را شکوفا کنید. شما متصدی یک امر بزرگ هستید، آنها را تربیت‏‎ ‎‏اسلامی و صحیح بکنید تا ـ ان شاءالله ـ کشور شما سعادت خودش را پیدا بکند.‏

‏و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • - سورۀ روم، آیۀ 30: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّه ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» پس تو ای رسول با همۀ پیروانتمستقیم رو به جانب آیین پاک اسلام آور، و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن.
  • - سر انجام.
  • - «هر مولودی با فطرت پاک به دنیا می آید». عوالی اللآلی، ج1، ص35، ح18.
  • - در «تشهد» می خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّ مْحَمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» شهادت می دهم که محمد ص بنده و رسول خداست.
  • - «هنگامی که عالِم فاسد شود، جهان فاسد می شود».