قرار بود اعضای کانون نویسندگان ایران برای دیدار با امام به محل اقامتشان بروند. آن روزها دیدارها در مدرسه علوی انجام می شد. سیمین دانشور هم از اعضای این کانون بود که برای ملاقات رفته بود.
مواردی از اجرای احکام اسلامی توسط حضرت امام بوده است که برای من و امثال من آموزنده بوده اند.
یادم مىآید در نوفل لوشاتو که بودم، عدهاى از ایران براى زیارت امام ـ در دهه عاشوراـبه آنجا آمده بودند...
حضرت امام اول از همه پرسیدند که آن مسأله ای که شاه می گفت، انرژی خورشیدی، چیست؟ خیلی هم زیبا می پرسیدند که من همان جا یکه خوردم که مثلا امام به این ریزه کاری ها دقت دارند. آن موقع من مسأله نیروگاه های خورشیدی یا سلول های خورشیدی و آن چیزی را که تا آن روز بود خدمت شان گفتم.
«مردم گفته اند عبدالکریم. به جدم اگر می گفتند روحالله، من پیشقدم می شدم.»
ساعت سه بعدازظهر زمانى که وقت خواب و استراحت امام است،صداى زنگى شبیه به زنگ خطر شنیده مىشود...
امام از مسیرى که براى ایشان باز کرده بودند نیامدند و تغییر مسیر دادهاند و در لابلاى جمعیت به راه خود ادامه مىدهند.
امام در جلسهای این افراد را به دور هم جمع میکنند و میگویند این همه مرکز مذهبی در تهران است اما شما با هم هیچ ارتباطی ندارید. باید جمع بشوید، تشکیلاتی را درست بکنید و با هم ارتباط داشته باشید
این مسأله که در همه جا روضهخوانی است ولی در منزل امام رژیم این اجازه را نمیدهد، بر من گران آمد. به همین خاطر بنده آن روز در آنجا روضه خواندم و سپس در میان جمعیت زیادی که حضور داشتند، خودم را پنهان کردم.
یک روز حضرت امام از طریق حاج سید احمد آقاپیغام دادند که از انجام تعمیر و تغییر ساختمان حسینیه امتناع کنید
چند سال قبل از انقلاب یکى از ثروتمندان اهل خمین که ثروت خیلى زیادى داشت، به قم آمده بود از من خواست آیا ممکن است من خدمت امام برسم
روزى حضرت امام به من فرمودند: آقاى دکتر! عالمى بود که در آخر عمر بیمار شد و کمکم بیمارى او شدت گرفت
امام هیچگونه وابستگى به افراد و اطرافیان خود نداشتند، و ما این مطلب را به خوبى درک کرده بودیم .
بعضیها مرا واسطه میکردند قرض یا بیماری که داشتند از امام برای آنها پولی بگیریم.
قبل از اینکه امام در جلسه درس قبل از ظهر بیایند هیچکس را نمیپذیرفتند، مطالعه میکردند و بعد به درس میآمدند.
در اوایل ورود امام به نجف، بنا شد شبها در منزل مطالبی را با استفاده از روایات بفرمایند.
هنوز این جمله در گوش من طنینانداز است که چند مرتبه فرمود: «من هم اگر چنین بودم باید شما مرا نصیحت میکردید».
منافقین سعی داشتند برای فعالیتهای خودشان از امام تأیید بگیرند
اینجانب به سال یکهزار و سیصد و بیست و سه، یعنى دو سال پس از پایان جنگ جهانى دوم براى تحصیل علوم دینیه عازم قم شدم. پاییز همان سال مرجع عالیقدر جهان تشیع آیتاللّه العظمى آقاى بروجردى به عنوان مرجعیت به قم تشریف آورده، بساط مرجعیت و تدریس فقه و اصول پهن نمودند.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.