چند سال قبل از انقلاب یکى از ثروتمندان اهل خمین که ثروت خیلى زیادى داشت، به
قم آمده بود از من خواست آیا ممکن است من خدمت امام برسم؟ به امام عرض کردم و
امام پذیرفتند، من پیش خودم فکر مىکردم چون این آقا خیلى ثروتمند است، مىتواند
کمک مؤثرى براى شهریه طلاب بکند، ما وارد منزل امام شدیم و در بیرونى منزل ایشان
نشستیم بعد از یک ربع امام تشریف آوردند و نشستند، آن شخص به امام گفت: از قرار
مسموع حضرتعالى کسالت دارید، اگر اجازه مىفرمایید من دو نفر دکتر متخصص از
خارج دعوت کنم تا بیایند و حضرتعالى را معالجه کنند. امام فرمودند: نه، احتیاجى
نیست. زمانى بود که امینى نخست وزیر شده بود، امام فرمودند: امینى هم فرستاده و گفته
است که دکتر بیاید و ما نپذیرفتیم، و من خودم دکترى را در تهران سراغ دارم که گاهگاهى به
ما سر مىزند و معالجه مىکند، همان کافى است خلاصه هرچقدر این شخص اصرار کرد
که آقا من از شما خواهش مىکنم، امام فرمودند: نه، امام با این شخص با کمال بىاعتنایى
برخورد کردند که این حاکى از صفاى روح وعدم توجه امام به دنیا و ظواهر دنیا است.
اینکه امام با او گرم بگیرند که مثلاً پولى بدهد براى شهریهاى، براى طلبهاى، براى
حوزهاى، روح امام خیلى بلندتر و بالاتر و برتر از اینها بود.
منبع: پا به پاى آفتاب؛ ج 3، ص 13
.
انتهای پیام /*