مجله کودک 485 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 485 صفحه 40

طنز حکیمانه روزی شخصی به در خانه همسایه رفت و گفت: تنورم مشکل دارد و چون باید نانی بپزم، اگر اجازه دهی آن را در تنور تو بگذارم. همسایه که بخیل بود و نمیخواست چنین اجازهای بدهد گفت: ولی تنور من هم امروز آتش ندارد و خاموش است. همسایه به نانهای خانهی مرد بخیل اشاره کرد و گفت: پس این نانها که بوی خوششان همه جا پخش شده، در کجا پخته شدهاند؟ بخیل منمنکنان جواب داد: آنها را در آفتاب پختهام. مدتی گذشت. روزی همان همسایه بخیل به در خانهی مرد اول رفت و گفت: غربالت را به من بده تا آردی الک کنم، چون غربالم پاره شده و از کارم واماندهام. همسایه در جواب گفت: ولی امروز من در غربالم آشی گذاشتهام تا پخته شود. بخیل با تعجب پرسید: چگونه میشود آش را در غربال پخت؟ همسایه فوراً جواب داد: همانگونه که نان در آفتاب پخته میشود. * * * روزی حاکمی سوار بر شتر از صحرا میگذشت، در میان راه مستمند صحرانشینی را دید. هوس کرد بندهنوازی از خودش نشان دهد، پس مقداری پول و آذوقه به او بخشید. اندکی که گذشت، متوجه شد مستمند قصد ندارد از بخشش او تشکر کند، پس گفت: تو نمیخواهی از زحمتهایی که کشیدم قدردانی کنی؟ صحرانشین جواب داد: چرا از زحمت شتر شما سپاسگزارم. حاکم با تعجب پرسید: چرا از شتر ما سپاسگزاری؟ صحرانشین گفت: چون اگر شترتان زحمت نکشیده بود و شما را به اینجا نیاورده بود، شما هرگز با زحمت پای خود به اینجا نمیآمدید. این پول و آذوقه هم که از زحمت مردم است و الان اینجا نیستند تا از آنها تشکر کنم. پس تنها زحمتکشی که اینجا میبینم این شترها هستند که باید از آنها تشکر کنم. کاملیا دانشفر، 12 ساله از تهران کسرا قائمی مهدوی / کلاس پنجم / از تهران ایلیا جعفری / کلاس چهارم / از تهران امیر حسین قائمی مهدوی / 5 ساله / از تهران سرباز ارتش آمریکا- سال 1944

مجلات دوست کودکانمجله کودک 485صفحه 40