مجله کودک 357 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 357 صفحه 34

محمد ثروتی ناچیز از پدرش به ارث برده بود. عبدالله پنج شتر و چند تایی گوسفند و یک خانه برای او به ارث گذاشته بود. این فکرها مادر را آزار می­داد. اندوه جانکاه که در دل او لانه کرده بود،خیلی وقت­ها او را در خود فرو می­برد. اندوه چنان عمیق بود که بالاخره شیرِ مادر خشک شد. بچه گرسنه بود و شیر می­خواست. ابولهب، عموی محمد، کنیزی به نام «ثُوَبیه» داشت که هنوز به بچة خود شیر می­داد. آمنه از او خواست که به محمد هم شیر دهد. ثوبیه با خوشحالی پذیرفت و بر روی هم سه روزی به محمد شیر داد. به زودی خبر رسید که دایه­های صحرانشین به مکه رسیده­اند. آمنه سخت شاد شد. دیگر محمد نه تنها گرسنه نمی­ماند که از هوای شرجی مکه هم دور می­شد. در آن روزها میان بزرگان مکه رسم بود که نوزادان خود را با دایه­های صحرانشین به صحرا می فرستادند که آنجا برای نوزادان بهتر و سالم تر بود. آمنه لبخندی به روی محمد زد و او را بوسید. دایه­ها که وارد مکه شدند، به خانه­های ثروتمندان هجوم بردند. هر دایه­ای دنبال خانواده­ای ثروتمندتر می­گشت تا از پدرش پول خوبی برای شیر دادن به شیرخواره­اش بگیر. آنها از این راه زندگی خود و خانوادة خود را می­گذراندند. آمنه هم منتظر دایه­ها بود؛ اما هر کدام که برای گرفتن بچه می­آمدند، همین که از وضع محمد با خبر می­شدند، می­گفتند: «جولیانو بلتی» ، 32 ساله،اهل برزیل، با پیراهن شماره 35 بازی می­کند. او تا سال 2007 در بارسلونا توپ می­زد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 357صفحه 34