
من کیستم؟بسیار خطرناکم ولی اگر مرا وارونه
نگهدارید من رام میشوم؟
***
آن چیست که نه دست دارد نه پا ولی میتواند
از نرده بالا رود؟
جواب چیستانها را از کلمههای زیر پیدا کنید.
نویسنده:بیسواد- لاک پشت- چنگال - پرنده
-گنجشک- خربزه- کیف- مار- سطل آشغال-
کامپیوتر- پیچک- ساختمان- قلم- رنگین کمان-
ابر- توپ
واحدهای شمارش
درخت و چوب:اصله دکان و خانه:باب قالی و پتو و فرش: تخته پارچه:
توپ شیشه،پنجره و آینه:جام کتاب:جلد قرقره،دکمه و مداد:جین چاه و
چرخ:حلقه رادیو،دوربین و ماشین:دستگاه دکان و مغازه: دهنه پارچه و شال:
طاقه هواپیما و کشتی:فروند کتاب و روزنامه و مجله: نسخه انسان و شتر و
درخت خرما: نفر گردو تازه: فال
الهام فرحمند 10 ساله از لاهیجان
امیرحسین کامران/ 9 ساله/ از اصفهان
د
رخت چنار
در کوچه ما یک درخت است او یک چنار سبز و زیباست
پهلوی کی دکان که آن جا نجاری محمود آقاست
محمود آقا مرد خوبی ست دکان او هر روز باز است
یک عالمه چوب است آن جا محمود آقا مبل ساز است
امروز من دیدم دوباره با متّهای مشغول کار است
یک چوب را سوراخ میکرد میگفت این چوب چنار است
وقتی چنار کوچهها این را شنید آهسته گفت آخ
آن حرف قلب سبز او را مانند مته کرد سوراخ
چیستان
اولم اول خیار، دوم آخر انبار،سومم دوم آبه، چهارمم سوم راز،آخرم آخر
کوزه. بگو تا نشی رفوزه؟
***
آن چیست که میتواند بنویسد ولی نمیتواند بخواند
مهلا زارع زاده/ 7ساله/ از یزد
طاها حسین آبادی/ کلاس دوم/ از تهران
فقط میتوانی در ساختمان آرزوها پید اکنی. بعد نشانی
ساختمان آرزوها را به سارا داد. روزی سارا با پدر و
مادرش به ساختمان آرزوها رفتند. وقتی وارد ساختمان
شدند،میلیونها نفر را دیدند که برای برآورده شدن
آرزوهایشان آمده بودند. آنها رفتند و در صف ایستادند.
وقتی نوبت به آنها رسید سارا آرزوهایش را گفت. بعد
هم آنها از آن جا خارج شدند و به خانه رفتند.
وقتی به خانه رسیدند شب شده بود. آنها شامشان
را خوردند. بعد از خوردن شام سارا به پدر و مادرش
شب بخیر گفت و خوابید. صبح وقتی سارا از خواب بیدار
شد، دید که یک اتاق پر از اسباب بازی دارد و هر وقت
که میخواست پرواز میکرد. همان وقت بود که سارا
صدایی شنید که میگفت: سارا دخترم بیدار شو صبح
شده است. مدرسهات دیر میشود. این صدای مادرش
بود. او از خواب بیدار شد. سارا وقتی فهمید که همهی
اینها که دیده بود خواب بوده است،خندهاش گرفت و
کلّی خندید.
فاطمه فرهنگیان کلاس دوّم از اصفهان
داستان «سارا و آرزوهایش»
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی
روزگاری دختری به نام سارا در کنار پدر و مادرش زندگی
میکرد. سارا دو آرزو داشت. او دوست داشت یک اتاق
پر از اسباب بازی داشته باشد و هر وقت که میخواست
پرواز کند. امّا میدانست که این آروزها برآورده نمی
شود. برای همین سارا همیشه ناراحت بود. یک روز وقتی
سارا داشت به مدرسه میرفت،ناگهان کبوتری
برایش نامهای انداخت. سارا نامه را خواند. در نامه نوشته شده
بود که: سلام! اگر شما هم آرزوهایی دارید که برآورده
نمیشود،میتوانید از پلیس چهارراهها بپرسید که کجا
میشود کسی را پیدا کرد که آرزوهایتان را برآورده کند.
او جوابتان را میدهد. «روز بخیر»
وقتی سارا نامه را خواند خیلی خوشحال شد. یک روز
وقتی از مدرسه برمیگشت، پلیس چهارراه را دید و
سؤالش را پرسید. او جوابش را داد و گفت: این آدم را
حورا عتابی / 9 ساله/ از قم
باشگاه چلسی
باشگاه فوتبال چلسی که به «آبی های لندن» هم معروف است،از سال
1905 میلادی تاسیس شده است. نام دیگر این باشگاه «بازنشستگان» نیز
میباشد که البته دلیل این نامگذاری را نمیدانیم. این باشگاه در حال حاضر
یکی از معتبرترین باشگاههای فوتبال اروپا و جهان است.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 357صفحه 3