محمّد علی دهقانی
آتش و اَفعی
قسمت اول
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
زمانی که مردم با اسب و شتر و قاطر سفر
میکردند،این قصّه اتفّاق افتاد.
آن روز مردی جوان با شتر مسافرت میکرد.
در مسیر سفرش به صحرایی رسید که خوش
منظره و با صفا بود و جا به جا در آن گیاه و سبزه
و درخت دیده میشد و محلّ خوبی بود برای
توقّف و استراحت مسافرها. جوان شترسوار به
نقطهای از صحرا رسید که تازه کاروانی از آنجا
عبور کرده و آثار توقّف و استراحت مسافران
در آن محلّ پیدا بود. اهل کاروان در اثر تنبلی یا
بیتوجهّی یا عجلهای که داشتند، فراموش کرده
بودند آتش اجاقهای خود را خاموش کنند. در
نتیجه باد ملایمی که در صحرا میوزید، شعلهها
را به این طرف و آن طرف کشیده و به آنها
نفس داده و قسمتی از صحرا را با گیاهان و گلها
و هرچه در آن بود، به آتش کشیده بود. مسافر
جوان ایستاد و در حالی که با حیرت و شگفتی به
آن منظرة بد نگاه میکرد، آهی از سر تأسف
و حسرت کشید و حسابی غصّه خورد. در این
حال چشمش به صحنة عجیبی افتاد. یک مار افعی
بزرگ و ترسناک در وسط شعلههای آتش گیر
کرده بود و با وحشت به این طرف و آن طرف
نگاه میکرد و به دنبال راهِ فرار بود.
همین که افعی، مرد مسافر را دید، او را صدا
زد و خواهش و التماس کرد که او را از میان آتش
ورزشگاه
آرسنال در بدو تاسیس خود در زمین «مانور واقع در
«پلومستید» بازیهای خود را برگزار میکرد. بعدها در فاصله
سالهای 1890 تا 1893 به زمین «اینویکتا» نقل مکان کرد. تا
اینکه ورزشگاه بزرگ و معروف «هایبری» برای این تیم ساخته
مجلات دوست کودکانمجله کودک 354صفحه 14