یعقوب هر روز یک گوسفند میکشت. قسمتی زا آن را صدقه
میداد و قسمتی را هم برای غذا کنار میگذاشت. اما آن شب او
یادش رفت به مرد غریب و گرسنه ، غذا بدهد.
اول صبح، یعقوب به مطبخ (1) رفت. وقتی دیگِ پر از غذا را
دید گفت:«ای وای، چقدر غذا زیاد آمده!»
به اتاقش رفت و مشغول دعا شد. جبرییل -
فرشتهی بزرگ آسمان- از طرف خدا برای او یک
پیام تازه آورد:
- ای یعقوب، تو بندهی ما را از درِ خانه ی
خود راندی و ما را خشمگین کردی، تو به خاطر
این کار ناپسند تنبیه خواهی شد...!
تن یعقوب مثل بید لرزید.
- ای یعقوب، محبوبترین و بهترین پیامبران
من، کسی است که به بندههای بیچارهام
رحم کند و آنها را پیش خود ببرد و غذا
بدهد. تو به بندهی خوب من «ذمیال» رحم
نکردی. او به اندکی از مال دنیا راضی بود
و همیشه عبادت میکرد. اکنون بدان که
مجازات من، به دوستانم زودتر میرسد.
یعقوب شکسته دل و پریشان شد. اسم مرد
گرسنه و غریب ذمیال بود. یعقوب آرزو داشت
که ذمیال را خیلی زود پیدا کند و به خانه بیاورد.
بعد به او غذا و پول بدهد، تا گناهش بخشیده
شود. اما ذمیال از شهر رفته بود.
به خاطر خشم خدا، یوسف، گرفتار یک ماجرای
غمانگیز و پر از حاثه شد. یعقوب او را از همهی بچهها
بیشتر دوست میداشت. اما برادرها با حیله، یوسف را از پدر جدا
کردند و در یک بیابان دور، او را به چاه انداختند.
یعقوب تنها و غصهدار شد. دیگر از یوسف هیچ کس خبری
نداشت.
1. آشپزخانه
نشانه باشگاه آرسنال در ابتدا شامل تاجی بود
که در وسط آن سه توپ جنگی به سمت بالا
نشانه رفته بودند. این نشانه از سال 1888
مورد استفاده قرار میگرفت.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 354صفحه 9