
تو وصیت میکنم که به سرزمین «حاران»(1)
سفر کنی و در آن جا به سراغ مردی محترم
بروی که اسمش لابان(2) است. با دختر او
ازدواج کن، قبیلهی او از تو حمایت میکنند.
در این صورت برادرت دیگر به تو آزاری
نخواهد رساند.»
یعقوب صورت پدر را بوسید. بعد به گریه
افتاد. گونههای پر از چروک و لاغر اسحاق
هم پر از اشک شد. آنها همدیگر را در بغل
گرفتند. عیص(3) صدای آنها را نمیشنید.
او دورتر از آن دو، در پشت درختها پنهان
بود. اما دوباره داشت پیش خودش یک
نقشهی تازه میچید. نقشه ای برای آزار و
اذیت یعقوب.
(ادامه دارد)
1) سرزمینی در خاک عراقِ امروزی
2) بعضی از تاریخ نویسان معتقدند که لابان دایی یعقوب
بوده است.
3) او برادر دوقلوی یعقوب بود که به او حسادت میورزید
و آزارش میداد.
نام جاندار: باراکودای بزرگ
اندازه: بیش از 2 متر با 50 کیلو گرم وزن
گستردگی:آبهای سواحل غربی افریقا و شرق آمریکای
مرکزی، حوالی استرالیا
تغذیه: ماهی، ماهی مرکب و سخت پوستان دریایی
مجلات دوست کودکانمجله کودک 352صفحه 9