پر از دوده شد. وقتی در کمد بسته شد توی دست خانم بخاری یک
لوله بخاری زنگ زده و کثیف و سیاه بود. خانم بخاری گفت:
«ببخشید. دلم نمیآمد لوله-ی قدیمی و خرابم را دور بیندازم.
به خاطر همین از کمد خواستم آن را برایم نگهدارد و به شما
هم نگوید! آخر آن وقت شما مسخرهام میکردید...!»
خانم کمد کمی تکان خورد و همهی لوازم سر تکان
دادند. حالا نوبت خانم قابلمه بود. او به تندی در کمد را
باز کرد و یک گونی بزرگ، پر از دمکنی بیرون آورد و
گفت: «مسخرهام نکنید. من عاشق لباس نو و دمکنی تازه
هستم!» بعد از توی گونی یک دمکنی سبز برداشت و آن
را روی سرش گذاشت و گفت: «خوشگل شدم! نه؟... می
دانستم شما با دیدن این همه دمکنی به من میخندید. به
خاطر همین همه را به کمد جان دادم تا نگهدارد و آنها را
یکی یکی به من بدهد.» کمد کشوهایش را صاف کرد. همهی
لوازم خانه میآمدند و یکی یکی وسایلشان را از توی دل
کمد برمیداشتند. آقای در قفلهای شکستهاش را برداشت.
آقای تلفن، سیمهای خرابش را. آقای جاروبرقی،
چیزهایی که خورده بود و دلش میخواست
برای همیشه نگهدارد را بیرون آورد. یک
لنگه دمپایی، یک کمربند، یک روسری...
یک...
خانم لباسشویی هم با خجالت رخت
چرکهایی را که توی دل کمد قایم کرده
بود زیر بغل زد و بُرد. حتی آقای یخچال هم میوههای
خراب را توی آخرین کشوی کمد گذاشته بود! وقتی همه چیز را بردند،
کمد نفس راحتی کشید و در و کشوهایش را باز کرد! بعد آرام خندید.
همه وسایل با شادی خندیدند. خیال همه راحت شده بود. لوازم خانه میدانستند
که دیگر نباید این همه راز را توی دل کمد جا بدهند و هر کس باید راز خودش را
نگهدارد!
(ادامه دارد)
نام پرنده: کارمین زنبورخوار
اندازه: حدود 38 سانتیمتر
گستردگی در جهان: مرکز آفریقا
زیستگاه: ساوان و علفزارها
غذا: زنبور، حشرات
سایر ویژگیها: دو یا چهار تخم میگذارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 343صفحه 15