«ماجراهای وسایل عجیب»
خانم کمد کبرا بابایی
قسمت پنجم
چند وقتی بود که خانم کمد از جایش تکان نمیخورد. او کنار اتاق نشسته بود و ساکت زل زده بود به روبرویش. روزهای اولی که او با این خانه آمده بود، یک
کمد جوان و شاداب بود. اصلاً یک جا بند نمیشد. مدام روی پایههایش
وول میخورد و جایش را عوض می-کرد. یکبار هم نزدیک بود
روی کلهی جاروبرقی بیفتد. خانم کمد خیلی مهربان بود.
همهی وسایل خانگی او را دوست داشتند. آنها همهی حرفهایشان را
فقط به او میگفتند. همهی رازهایشان را پیش او میبردند. حتی
کارهایشان را هم گردن او میانداختند. مشکل خانم کمد هم از
همینجا شروع شد. آخر او با این همه حرف و راز حسابی
سنگین شده بود. حالا او حتی نمیتوانست یک لحظه در یکی از
کشوهایش را باز کند، چون میترسید، راز یکی از وسایل خانه
از توی دلیش بیرون بیفتد.
وسایل خانه نگران خانم کمد بودند. به همین خاطر
تصمیم گرفتند به او کمک کنند. آنها یک جلسه خیلی
خیلی مهم گذاشتند و توی جلسه تصمیم گرفتند که حرفها
و کارها و رازهایشان را از کمد پس بگیرند.
نفر اول خانم ساعت بود. او آرام به سمت آخرین
کشوی کمد رفت و با احتیاط در آن را باز کرد و به سرعت
چیزهایی را از توی آن درآورد. جلوی خانم ساعت، روی
زمین پر از باتری بود. خانم ساعت گفت: «خوب من حوصله نداشتم
بروم و باتریهای خالی را توی سطل زباله بیندازم! به خاطر همین
آنها را توی کشوی کمد خانم گذاشتم!...» همه وسایل سرشان
را تکان دادند.
حالا نوبت خانم بخاری بود. خانم بخاری در کمد را باز کرد. همه جا
نام پرنده: مرغ تاج آبی
اندازه: حدود 40 سانتیمتر
گستردگی در جهان: مکزیک تا آرژانتین
زیستگاه: جنگلها و باغها
غذا: حشرات، عنکبوت، مارمولک
سایر ویژگیها: سه یا چهار تخم میگذارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 343صفحه 14