خانهای پر از خنده و شوخی
شبها، وقتی بابا از سرکار به خانه میآید، من میروم و یک گوشه قایم میشوم. وقتی بابا خسته و بیحوصله است، خیلی زود مرا پیدا میکند و بازی ما تمام میشود.
اما وقتی خوشحال است و خسته نیست. هر چهقدر میگردد، نمیتواند مرا پیدا کند! آن وقت من ومامان می خندیم و خانهی ما پر از خنده و شوخی میشود.
کاش بابای من هیچوقت خسته و بیحوصله از سرکار نیاید!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 436صفحه 18