موش جغد جوجه سگ مرغ خروس
وقتی جغد آمد
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچ کس نبود.
یک روز، با عجله به سراغ و رفت و گفت:«خبر دارید که روی درخت وسط مزرعه لانه ساخته؟» گفت:«خب لانه ساخته باشد!» گفت شکارچی خوبی است. او میخورد.» گفت:«شاید تو را هم بخورد؟» گفت:«شاید هم مرا بخورد، هم را!» بال بال زد و گفت:«وای! وای جان! یک فکری بکن. نکند را بخورد!» گفت:«تا به حال پیش نیامده که ، بخورد.» گفت:« هم مثل من کوچک است. ، حیوانات کوچک را
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 444صفحه 20