یک غنچهی گل
ناصر کشاورز
پروانهای چشمش
بر خانهای افتاد
یک گنبد کوچک
با رنگ سبز و شاد
نزدیک آن گنبد
رفت و تماشا کرد
بال قشنگش را
بر روی هم تا کرد
یک غنچهی گل بود
آن گنبد زیبا
گل توی آن خانه
خوابیده بود اما
پروانه آهسته
بابال خود در زد
بیدار شد آن گل
نزدیک درآمد
از لای در وقتی
مهمان خود را دید
لبخند زد، بویش
توی هوا پیچید
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 444صفحه 10