برای پیرمرد، عصا بافت. برای جنگل درخت بافت.
یک روز زن، نخ سفیدی برداشت و برای خودش دو گیس سفید بافت.
فردای آن روز هم گفت:«حالا وقت آن است که بخوابم.
نخ خیلی خیلی بلندی برداشت و یک خواب خیلی خیلی طولانی برای خودش بافت. اما قبل از این که بخوابد، میلهای بافتنیاش را به دخترش داد و گفت:«حالا نوبت توست که چیزهای خوب ببافی.» بعد خواب طولانیاش را مثل یک پتو بر سر کشید و خوابید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 410صفحه 6