یک هفته پدر بزرگ
سرور کتبی
شنبه پدر بزرگ به دنبا آمد.
1 شنبه پدر بزرگ دنبال مارمولکی دوید.
2 شنبه پدر بزرگ در صف نان ایستاد.
3 شنبه پدر بزرگ با مادر بزرگ عروسی کرد.
4 شنبه پدر بزرگ درختی در باغچه کاشت.
5 شنبه برف بارید و موی پدر بزرگ را سپید کرد.
جمعه پدر بزرگ چمدانش را بست و سوار قطار شد.
شنبه من از درخت بالا رفتم و برای پدر بزرگ دست تکان دادم.
خداحافظ پدر بزرگ ! به امید دیدار!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 300صفحه 16