دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
قصه های پنج انگشت
مصطفی رحماندوست
چند تا همسایه، توی چندتا
آپارتمان زندگی می کردند
صبح شد ...
همسایه ی اولی گفت:« سلام سلام همسایه جان!»
همسایه ی دومی گفت:« سلام عزیز مهربان!»
همسایه ی سومی گفت:« سلام احوال شما! چه طوری؟»
همسایه ی چهارمی گفت:«خیلی خوبم، شکر خدا! چه طوری؟»
پنجمی هیچ حرفی نزد. سلام نداد و در رفت.
اخمو و زشت، و پیف پیف، پیف غمگین و بی خبر رفت.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 281صفحه 27