گورخر بچه فیل پروانه موش
بچه فیل
یکی بود، یکی نبود. غیر خدا هیچکس نبود.
یک روز روی گلهای کنار برکه بازی میکرد که را دید. زار زار گریه میکرد. پرسید: «چیشده؟ چرا گریه میکنی؟» گفت: «مادرم را گمکردهام.» گفت: «گریهنکن اوراپیدامیکنیم.» گفت: «من میترسم.»
گفت: «نترس!من مواظب تو هستم.» روی سر نشست وبهدوروبر نگاه کرد. همین موقع از سوراخ بیرون آمد. به گفت :« مادرش را گم کرده است. باید مادرش را پیدا کنیم.» گفت: «من پیش میمانم تو برو و مادرش را پیدا کن.» به گفت: «ببین مراقب تو است. من میروم
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 264صفحه 18