گلسرخ زنبور
پروانه
گل سرخ کرم خاکی
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز وقتی که به دنبال شهد گل میگشت، یک زیبا دید. پر زد و رفت به طرف . همین موقع هم از راه رسید و به گفت:«وای! چه قشنگی!» گفت: «واقعاً زیباست. آرام سرش را تکان داد و گفت: «چرا به من سلام نمیکنید؟» و از این حرف خیلی تعجب کردند ولی هر دو با هم به او سلام دادند. هنوز جواب سلام آنها را نداده بود که از روی خاک صدایی شنیده شد. گفت: «سلام زیبا! سلام ! سلام !» و جواب سلام را دادند. اما گفت: «من از
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 258صفحه 18