مجله خردسال 245 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 245 صفحه 8

فرشته­ها مادر بزرگ، همیشه بعد از نماز دعا می­خواند. او آن­قدر آرام دعـا می­کند که هیچ­کس صدایش را نمی­شنود.یک روز بعد از نماز او، کنار جانماز نشستم و به او نگاه کردم . من خیلی نزدیک نشسته بودم تا صدای دعای مادربزرگ را بشنوم. مادربزرگ خندید و گفت: «چه می­خواهی؟! چرا این­جا نشسته­ای و مرا نگاه می­کنی ؟!» گفتم: «مادربزرگ! شما آن­قدر آهسته دعا می­کنید که هیچ­کس نمی­شنود.» مادربزرگ گفت: «دعای مرا باید خدا بشنود که می­شنود.» گفتم: «هر کس دعا کند، خدا آن را برآورده می­کند؟» مادربزرگ گفت: «نه جانم. گاهی اوقات مردم اشتباه می­کنند. از خدا چیزی می­خواهند که درست نیست. خدا هیچ وقت اشتباه نمی­کند. خدا هیچ وقت دعاهایی را که باعث رنج و ناراحتی کسی بشود برآورده نمی­کند.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 245صفحه 8