خندید و گفت: «چرا! برای آنها وقت خواب است. وقت خواب زمستانی. و و در لانههای گرم و نرمشان به خواب زمستانی رفتهاند و تا بهار هم بیدار نمیشوند.»
گفت: «تو هم به خواب زمستانی میروی؟»
گفت: «نه! ولی از لانهام کمتر بیرون میآیم.»
گفت: «وقتی حوصلهام سر رفت با من بازی میکنی؟»
گفت: «حتما!»
با خوش حالی قارقار کرد و پر زد و رفت بالای .
و تمام زمستان را با هم حرف زدند و بازی کردند.
آنها منتظر رسیدن بهار و بیدار شدن و و بودند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 155صفحه 19