5) میخواستم ماهی بگیرم که باز هم پایم لیز خورد
و ماهی فرار کرد. من هیچ کاری بلد نیستم.
6) خرس سیاه کمی فکر کرد و گفت:
«اینها فقط اتفاق بوده. تو خوب شنا میکنی.
خوب ماهی میگیری و دوستان زیادی داری !»
8) قهوهای برای او دست تکان داد و
گفت:«و دوست خوبی مثل تو دارم!»
7) خرس سیاه این را گفت و از آن جا رفت.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 98صفحه 21