![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/181/181_22.jpg)
عروسی آسمان
پدرم جلوی پنجره ایستاده بود و بیرون را تماشا میکرد.
پدرم گفت: «همه جا را مه گرفته.» من و مادر کنار پنجره رفتیم.
گفتم: «انگار آسمان عروس شده! این تور آسمان است که تا زمین رسیده!»
مه رفت و تگرگ بارید.
دانههای تگرگ به شیشهی پنجره خورد.
مادرم گفت: «این هم نقل عروسی!» من و پدر خندیدیم.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 74صفحه 22