روباه خندید و گفت: «بینی من هر بویی را زود میفهمد. من بوی بچهفیل را احساس میکنم و میدانم که از آن طرف رفته است!»
ببری به طرفی که روباه نشان داده بود رفت، اما از بچهفیل خبری نبود. سنجاب بالای درخت بود.
ببری او را دید و پرسید: «تو بچهفیل را ندیدی؟» سنجـاب گفت: «نه! من بچهفیل را ندیدم ولی میدانـم که از آن طرف رفته است.» ببری با تعجب پرسید: «اگر او را ندیدهای از کجا میدانی کدام طرف رفته است؟» سنجاب گفت: «بهزمین نگاه کن. جایپای فیل روی زمین مانده است. دنبال ردپای او برو، پیدایش میکنی.»
ببری با خوشحالی به دنبال رد پا رفت و رفت و رفت تا رسید پشت بوتهها.
آنجا بود که خرطوم بلند بچهفیل را دید و گفت: «من تو را پیدا کردم!»
بچهفیل از پشت بوتهها بیرون آمد و پرسید: «چه طوری؟» ببری گفت: «از صدای پای تو! از بوی تو! و از جای پایت!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 72صفحه 6