مجله خردسال 67 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 67 صفحه 6

ماشین ها بوق زدند: «ابر بزرگ، بی­چاره چراغ راهنما یخ کرد از سرما!» ابر گفت: «ولی...» موتور گفت: «نبار. نبار.» ابر ناراحت شد و دیگر نبارید. اما چه فایده! گوش­های خیابان داشت کر می­شد. از بس که خیابان بوق­بوقی شده بود. ماشین آتش­نشانی گفت: «شاید صدایمان را نمی­شنود.» نردبانش را فرستاد بالا. بالا و بالاتر تا به چراغ راهنما رسید. ای­وای که ماشین آتش­نشانی چه دید. از آن پایین ماشین­ها بوق زدند: «بگو چی دیدی؟» ماشین آتش­نشانی گفت: «یک کبوتر! یک کبوتر زخمی!» چشم­های کبوتر بسته بود. بی­حال افتاده بود. آمبولانس آمد و بال کبوتر را بست. کبوتر چشم­هایش را باز کرد. این طرف و آن طرف را نگاه کرد. بال زخمی­اش را یواش تکان داد. بلند شد و بال بال زد و رفت. خیابان شلوغ را دوری زد، دور شد. اما دوباره برگشت. بال زد و بال زد. روی چراغ راهنما نشست. همان جا لانه کرد. چراغ راهنما از خوشحالی رنگ و وارنگ شد. زرد و قرمز و سبز شد. ماشین­ها خوشحال شدند و زودی راه افتادند. خیابان خلوت شد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 67صفحه 6