6) جغد گفت:
« من میتوانم
سرم را به هر
طرفکه میخواهم
بچرخانم.»
5) نوک سیاه گفت:«من میتوانم توی
آب هم روی یک پا بایستم!»
8) جغد گفت:«ولی من بدون این
که گردنم را دراز کنم میتوانم
ملخ بگیرم.»
7) نوک سیاه گفت:« من میتوانم گردنم را دراز
کنم و ماهی بگیرم.»
(آن روز جغد و نوک سیاه آن قدر با هم حرف زدند که هوا تاریک شد وما نتوانستیم عکسبیشتری ازآنها بگیریم!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 58صفحه 21