مجله خردسال 58 صفحه 17
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 58 صفحه 17

شیر اسب آبی فیل دندانهای اسب آبی تمساح یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. با دوست بود. آن­ها هر روز با هم بازی می­کردند و برای هم ماجراهای خنده­دار تعریف می­کردند.یک روز برای یک جوک با مزه تعریف کرد. شروع کرد به خندیدن. هم می­خواست بخندد که چشمش به دندان­های افتاد و با تعجب پرسیدند:«ای وای چرا دندان­هایت کم شده­اند؟» گفت:«دو تا از دندان­هایم لق بودند. افتادند.» گفت:«افتادند؟ اصلا ناراحت نباش دوست من. خودم می­گردم و دندان­هایت را پیدا می­کنم!» می­خواست چیزی بگوید که به سرعت رفت. خیلی ناراحت بود. او به طرف برکه رفت و را صدا زد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 58صفحه 17