6)... یکی از آنها را زیر بالم جمع کرده بودم. این طوری!»
5) لکلک گفت:«نه جانم! دوتا پا دارم. ببین!...
7) پرنده کوچولو با دقت به لکلک نگاه کرد.
بعد یک پایش را زیر بالش جمع کرد و پرسید: «این طوری؟»
8) لکلک خندید و گفت:
آفرین پرندهی باهوش! همان طوری!»
«
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 44صفحه 21