![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/135/135_6.jpg)
مـادرم گفت: این آدمک آمده تا بـرای محکم شدن دندانها و استخوانهـایت شیر و مـاست و پنیر ببرد. این سربـاز کوچولو هم میوههـا را برای سربـازهـای بدنت میبرد تـا در مقـابل میکروبهـا قوی باشند!» پرسیدم: «وقتی فروشگاه خالی میشود چی؟» مادرم خنـدید و گفت: «وقتی فروشگـاه خـالی میشـود، تو احساسگرسنگی میکنی. آنوقت بـاید غذا بخوری، خوب و کـافی. نبـاید سبد هیچ کدام از اینهــا خـالی بماند؛ وقتی همهی غـذاها تقسیم شد، چیزهای بیفایده و به درد نخوری که باقی ماندهاند، دور ریخته میشوند. یعنی از بدن تو خـارج میشوند، چون هیچ کس آنها رادوست ندارد!» مـادرم بینـیاش را با انگشت گرفت. من هم بینـیام را گرفتم و... هر دو خیلی خندیدیم!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 33صفحه 6