امام خمینی
از شفق خورشید، ره از سر گرفت
آسمان در آب دریا درگرفت
مردی از مردان عالم شد بلند
همچو مردی در جهان کم شد بلند
با دمی همچون نفسهای بهار
با دمی گویی به مثل ذوالفقار
تیغ راندی تیزی اندیشه اش
فکر شیطان را برد اندیشه اش
از نفس آورد پیغام بهار
از نظر آورد صبح بی غبار
آفتابی با طلوع ارغوان
در رگ خاور شده چون خون روان
مردی با مهر نبی(ص) شوق علی(ع)
مردی با توفان و با دریا دلی
پاره کرده مظهر الحاد را
کار بست او جوهر پولاد را
جوهر ایران ز ایمان قوی است
تیزی شمشیر او هم معنوی است
صف که می آراست مردم بر صلاة
ضربه ای کوبنده آمد بر فساد
سجده ای چون جبرئیل آمد فرود
سجده ای از مهر دل آمد فرود
باز پس آمد خمینی از فرنگ
غوطه ور در کار حق همچون نهنگ
باز آمد چون پیامبر از حبش
عاقبت ثبت شد در آل قریش
نقطۀ دنیا تکانی داشت او
سجدۀ دنیا ستانی کاشت او
همچو بحری وسعت اندیشه اش
نُه فلک گم گشته کنج سینه اش
ضعف مسلم را یکی نیروی نو
کنده او از کوه آهن جوی نو
قوت دولت (شاعر تاجیک)