خدا را درنگی
خدا را درنگی!کجا می روی
که با ما و از ما جدا می روی
بر این امتداد نهایت گریز
کجا تا کجا تا کجا می روی
چو اشگی و از دیده ها می چکی
چو آهی و از سینه ها می روی
چنان عطر سبز علفزارها
به بال نسیم صبا می روی
افق در افق رقص آیینه هاست
تو بر خطی از روشنا می روی
چنان زورقی در هیاهوی موج
بر این بحر بی انتها می روی
مگر موسئی و به گهواره ای
که بر نیلی از اشگها می روی
دمادم به ژرفای خیزابها
فرو می شوی و فرا می روی
دل از روزن دیده سر می کشد
که می مانی از راه یا می روی
برو با خدا می سپارم ترا
وگر چند بی ناخدا می روی
خدا را چه گویم ای وای من
نبینم که از دست ما می روی
به خود آمدم جمله تا آمدی
زخود می روم جمله تا می روی
هنوز این تویی کز خم کوچه ها
به کف بر گرفته عصا می روی
هنوز این تویی مست و هوهوزنان
قلندروش از کوچه ها می روی
شبانگاه بگشوده بال عروج
به خلوتسرای خدا می روی
محمد رضا روزبه