تو که بودی؟
... تو که بودی و چه می خواستی؟
که از عبور نگاهت
یک آینه تماشا خواندم
و از دستهای لرزان تو
طراوت یک سبد خواهش را چیدم
هنوز هم یک باغ شکوفه
طراوت و شیرینی وصال را
مفهوم می کند.
هنوز هم
حضور زخمی فریاد
به سکوت یک چاه می اندیشد
هنوز هم سینۀ بستر بیابان
محتاج نصیحت یک نسیم روحنواز است
... و تو دوباره بیا
بیا که عشق را در باغچه
زرد بی تو بودن کاشته ایم.
بیا که بی آمدنت
بذر های عشق
در زیر خاکهای بی رقم خواهند پوسید
و در حسرت سبزینه
خواهند مرد
سیف الله قنبری