آسمانیها
قربان ولیئی
ترنّم کلمات
گفت آدمی آغاز دارد، پایان امّا ندارد، زندگی سفری است که روزی آغاز می شود، از مسیرهایی
می گذرد، می گذرد، می گذرد تا....
مرگ تنها یکی از مرحله های این مسیر است. مسیری که پایانی ندارد؛ زیرا انسان هست، و
هستی بیکران و بی انتهاست. باید با آرامش و نیایش پیوسته، قدم برداشت، هیچ کدام ازمناظر
و چشم اندازهای این مسیر همیشگی نیستند. تنها راه، همیشگی است و تنها رفتن.
ذات هستی، رفتنی بی وقفه است و حرکتی پیوسته.
رودها می روند ودر این رفتن، درخاک و باد ودریا سفر می کنند. رودها
با تمام هستی خود راه می روند. رود یعنی رفتن پیوسته، آدمی،
رودخانه ای است که سرچشمهاش، خداوند است و
پایان هم خداوند.
درکوچه باغ حکایت
روزی، بینوایی نزد پیغمبر(ص) و یارانش رفت. پیغمبر(ص) فرمود: ((با وی جوانمردی کنید.))
حضرت علی (ع) برخاست و رفت. وقتی بازگشت، یک دینارو پنج درم ویک قرص نان همراه داشت
پیغمبر(ص) فرمود: ((یاعلی، این چه حال است؟))
حضرت علی (ع) فرمود: ((یا رسول الله، وقتی بینوا کمک خواست، بردلم گذشت که به او قرص
نانی بدهم، باز دردلم آمد که پنج درهم به او بدهم، باز به خاطرم گذشت که یک دینار به
به او بدهم. سزاوار ندیدم که همة آنچه راکه به خاطرم آمده است به وی ندهم.))
پیغمبر(ص) فرمود: ((لا فتی الّا علی: جوانمرد نیست، مگر علی.))
(کشف الاسرار میبدی)
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 127صفحه 8