سرگرمی
طراح جدول : مسعود اختری
افقی
1- رقابت- غلیظ نیست
2- اسم- حیوان عظیم الجثه
3- دانۀ خوش بو- سرزمین عاشورا- از غصه مُردن
4- پیامبر کشتی ساز- ساختمان بلند- ساختمان
5- دستگاه تغییر ولتاژ- هر گردی نیست
6- بله - لباس
7- تندیس مشعل به دست
8- سیم اتصال زمین- سریع- سر
9- خاک کوزه گری- دلیری و دلاوری- آب آذری
10- زنبور با آن خانه خود را می سازد- آتش
11- ورم کردن- بزرگراه
عمودی
1- وطن- یکی از همسایه های عرب
2- نام کویر- بانک کاروان
3- ضمیر اشاره به دور- نگهبانی- پایتختی وارونه
4- مخزن ذخیره سوخت خودرو- بهشت - امپراطوری قدیم اروپا
5- لقب حضرت عبّاس علیه السلام
6- شانه- مادر آذری
7- زمین گیر- پزشک شیفت شب بیمارستان
8- تظاهر به نیکوکاریی- فقیر- واحد توان (وارونه)
9- بگوی عرب- داداش- پروردگار
10- محافظ ریه (اما بی انتها) - گلی زیبا و خوش بو
11- مرغی وحشی- یار نخ
پاسخ جدول 62
لطیفه های کلاسی و بی کلاسی
آقای مدیر : عباس چرا دیر به مدرسه آمدی ؟
عباس : « دو نفر سر پولی که گم شده بود دعوا می کردند و من ایستادم به تماشای آن ها . »
آقای مدیر : « دعوای آن ها چه ربطی به تو داشت ؟ »
عباس : « خوب پول زیر پای من بود دیگر . »
نیمه شبی عیال بهلول به دل درد شدیدی گرفتار شد . از صدای گریه و فریاد عیال ، بهلول از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است ؟ عیالش ناله کنان گفت : دلم شدیداً درد می کند ، فکری بکن .
بهلول سراسیمه لباس پوشید و با عجله از منزل خارج شده به طرف مطب حکیم رهسپار شد ، در همین زمان ، عیالش پنجره را باز کرده و فریاد زد : دل دردم خوب شد و حکیم نمی خواهم . بهلول بدون اینکه اعتنایی به همسرش بکند به راه افتاده نیمه شب درب منزل حکیم باشی را به شدّت کوبید ، حکیم سراسیمه از رختخواب بیرون پرید و خود را به درب منزل رسانیده بهلول را شناخت و گفت : در این موقع شب با این عجله چه کاری داری ؟ بهلول گفت : واقع امر این است که عیالم دلش درد گرفته بود وقتی من از منزل خارج شدم گفت دیگر احتیاج به حکیم باشی نیست ، اکنون آمده ام بگویم که زحمت نکشید ، دل درد عیالم خوب شد و دیگر احتیاجی به آمدن شما نیست !
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 63صفحه 33