محمدعلی دهقانی
عاقبت حیله گر قسمت سوم
«زیرک»، در حالی که خودش را
خیلی ناراحت نشان می داد، دست «خوشدل» را محکم گرفت و او را کشان کشان به خانۀ قاضی شهر برده در آن جا با آب و تاب قصّۀ سکّه ها را برای قاضی تعریف کرد و دزدی کیسۀ سکّه ها را به گردن شریکش خوشدل انداخت. قاضی از خوشدل جواب خواست. خوشدل به سادگیِ تمام از خودش دفاع کرد و گفت: «ای قاضی محترم! قسم می خورم
که من در این ماجرا پاک و بی گناهم.
این یک تهمت است و من هیچ چیزی از دزدیده شدن کیسه نمی دانم، به جز
این که امروز به محلۀ دفن آن رفتیم و تازه آن جا بود که من جای گنجمان را خالی دیدم!» قاضی رو به زیرک کرد و پرسید: «ببینم، تو که رفیقت را متهّم به دزدی می کنی، آیا دلیل و شاهدی هم برای ادّعایت داری؟» زیرک، فکری کرد و گفت: «قربان؛ من غیر از آن درختِ بزرگی که کیسۀ طلا را زیر آن در خاک کردیم، گواه و شاهد دیگری ندارم!» قاضی با تعجّب به زیرک نگاه کرد و
مستایا، پنجمین ورزشگاه فوتبال اسپانیا به حساب می آید که ظرفیتی حدود
55 هزار نفر دارد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 364صفحه 14