عباس قدیر محسنی
اژدهای هفت سر
اول از همه «یقین علی» بود که توی کوچه های ده مثل آهو دوید و فریاد زد: «آب گل آلود شده، آب گل آلوده شده».
بعد هم حسن علی، غلام عمه و تقی میرزا شروع به داد و هوار کردند که
آب کم شده، آب به گل نشسته، خشک شده، خشکسالی
آمده و شد یک کلاغ و چهل کلاغ تا اینکه رسید به در
خانه کدخدا.
کدخدا داشت با پادشاه هفتم توی خواب خوش و بش
می کرد، با صدای داد و فریاد از خواب پرید و اطرافش را
نگاه کرد و به خودش گفت: «حتماً زلزله اومده؟»
بعد کلاه نمدی اش را سرش گذاشت و پرید
بیرون و از مردم پرسید: «چی شده؟ کجا زلزله
اومده؟»
مردم وقتی او را دیدند شروع کردند به حرف زدن
و کدخدا فقط از میان حرف های آنها کلمه آب را شنید
و دوباره پرسید: «آب چی شده؟»
بعد مردم دوباره با هم از قطع آب و خشکسالی
و گل آلود بودن آن حرف زدند و کم کم پای
اژدهای هفت سر و غول با شاخ و دم آمد وسط.
عده ای از مردم می گفتند هفت سر اژدها آب ها را
خورده است تا آتش دهانش خاموش شود و همه
آبها تمام شده است.
بقیه هم می گفتند غول با شاخ و دم پریده است
در دوران جنگ داخلی اسپانیا، این تیم هم مانند بقیه تیمهای فوتبال اسپانیا دچار رکود شد. اما پس از آن درسال 1939، این تیم زیر نظر فردی به نام «لویس کازاناوا» حیات دوباره ای پیدا کرد. این تیم دراین دوران و در طی 10 فصل، برنده سه لیگ و دو کاپ در اسپانیا شد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 364صفحه 8