ادبیات فاخر امام خمینی درباره آیت الله طالقانی از آن مرحوم شخصیتی استثنائی، جامع، عامل و دارای ابعاد گوناگون ترسیم می کند.
در گذشته در میان مقامات روحانی رسم بر این بود که تا سرحد امکان از بازگو کردن موضع گیریها و مخالفتها با مقامات دولتی در میان مردم خودداری می شد. گاهی ماهها میان مقامات دولتی و عالمان اسلامی نامه ها، تلگرامها و سخنانی رد و بدل می شد. و گاهی روحانیون تندترین و کوبنده ترین موضع گیریها را بر ضد خودکامگان به عمل می آوردند؛ لکن توده ها اصولاً از آن خبردار نمی شدند.
حضرت امام در تجلیل از شخصیت و مجاهدت این شهید فرمودند:در روز شهادت امام جواد- سلام الله علیه- یکی از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید؛ شهید هاشمی نژاد که من از نزدیک با او آشنا بودم و خصال و تعهد آن شهید را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت آن بر اشخاصی که او را می شناسند پوشیده نیست.
یک وقت بنا شد امام شب ها در منزل، مطالبی را با استفاده از روایات بفرمایند. همان موقع که امام چنین بنایی را گذاشتند، خبر آن در نجف به همه رسید. شب اول امام به بیرونی تشریف آوردند و کتاب «وسائل» خدمتشان تقدیم شد و ایشان چند روایت خواندند. تقریباً در حیاط جا نبود. من این را حدس می زنم، چون از خودشان نپرسیدم؛ ظاهراً آن جلسه یک شب یا دو شب بود. در مورد دو شب، تردید دارم ولی مسلم این است که شب سوم، امام تشریف نیاوردند.
در یکی از جلسات خصوصی که به محضرشان شرفیاب شدم، صحبت از دعا شد. از مجموع فرمایشات ایشان، بنده علم پیدا کردم که سالهای متمادی زیارت عاشورای ایشان ترک نشده و همچنین چندین سالی که عراق بودند، زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام را هر شب ساعتی معین انجام می دادند و بسیار کم اتفاق افتاد که شبی را ترک کنند. زیارت جامعه و امین اللّه را زیاد می خواندند.
دکتر فرشاد مومنی استاد اقتصاد توسعه ایران روزگاری عهده دار مسوولیت دبیری کمیته دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی بود. او که به مثابه یکی از شاگردان شهید بهشتی در گفت و گو با پرتال امام خمینی برداشت هایی عمیق از راهگشایی ها و کارکردهای اندیشه شهید بهشتی در توسعه ایران امروز ارائه می دهد و به خوبی ما را به نقطه مشترکی در توصیف شهید بهشتی می رساند که در تعبیر امام خمینی آمده است؛ «یک ملت بود برای ملت ما» صحیفه امام، ج15، ص: 18 او با این مقدمه آغاز می کند که حتی در سطوح نظری بسیار قابل اعتنا در زمینه توسعه نیز گفته می شود که وقتی شما می بینید طی یک دوره زمانی نسبتا طولانی، اقتصاد خوب کار نمی کند؛ دیگر دستکاری کردن متغیرهای اقتصادی راه چاره نیست، بلکه باید برگردید و آنجاهایی را که قاعده بازی اقتصادی طراحی می شود مورد واکاوی قرار دهید و ریشه های گرفتاری را در آنجا جستجو کنید. مومنی در این گفت و گو راهگشایی های اندیشه شهید بهشتی در تغییر قواعد فرادست حاکم بر وضعیت توسعه نایافتگی اقتصاد ایران توضیح می دهد و می گوید: ما می توانیم به جای اسطوره سازی، راه را برای استمرار حرکت آن شهید و نهادمند کردن دستاوردهایشان باز کنیم. شخصا بر این باور هستم که شاید یکی از مهم ترین راه های نجات کشور از شرایط نامطلوب این باشد که اسلوب روش شناختی ایشان را شناسایی کنیم.
یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگ های نامنظم در اهواز تلفن کردند و گفتند که امام می فرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ شده است بگویید به تهران بیاید.» دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان نقشه ها و کالک های منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم.
امام به کسی مجال نمی دادند بگوید مبلغ و مروّج شمایم و با اینگونه بیانات که ممکن بود احیاناً از بعضی ناآشنایان به روحیه آن بزرگوار سر بزند، برخورد مخصوصی داشتند که طرف را از بیان خود نادم می ساختند. آقای بزرگواری از اصفهان به خدمتشان مشرف شده بود و به خیال خود می خواست برساند که مردم منطقه را به شما ارجاع داده ایم، امام بلافاصله جمله ای فرمودند که طرف فهمید آقا از بیان ایشان خوشش نیامده است.
شاید بعضیها که مجلس ختم استاد شهید مطهری را که از طرف امام در مدرسۀ فیضیه برگزار شد از تلویزیون دیده و شاهد برخورد امام بوده اند. در آن زمان چون امام در قم بودند و از این رو خودشان در این مجلس ختم شرکت نمودند. در تمام زمانی که سخنران در کنارشان ایستاده بود و دربارۀ شخصیت استاد مطهری شاگرد برجسته و پارۀ تن امام و نیز شهادت او سخن می گفت، امام در کمال آرامش و وقار گوش می دادند.
حضرت امام خمینی (س) در پیامی به مناسبت نخستین سالگرد شهادت استاد مرتضی مطهری فرمودند: سالروز شهادت شهیدی مطهر است که در عمر کوتاه خود اثرات جاویدی به یادگار گذاشت که پرتوی از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مکتب بود. او با قلمی روان و فکری توانا در تحلیل مسائل اسلامی و توضیح حقایق فلسفی، با زبان مردم و بیقلق و اضطراب، به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت.
ترس گویا در قاموس وجود او مفهوم نداشت. به خاطر دارم که در یکی از جلسات دو نفره که در خدمتش بودم، می فرمودند: پس از قضیه کاپیتولاسیون که نطق غرا و آنچنانی نمودم و شاه و دولت را مفتضح کرده بودم، نیمه شب مرا از منزل گرفتند و با جیپ ارتشی به طرف تهران بردند. در بین راه مسیر را منحرف [کردند] و از جاده خارج شدند که من یقین کردم قصد اعدامم را دارند، ولی کوچکترین ترس و وحشتی به من دست نداد.
سخنان ما که تمام شد امام یک قصه ای نقل کردند که ما در مقابل عظمت روحی ایشان احساس حقارت و شرمساری کردیم. امام فرمودند: «در گذشته که برق نبود و کوچه ها تاریک بود یکی از آقایان به جایی می رفت و طبق مرسوم شخصی هم جلوی ایشان فانوس به دست گرفته بود...
در یکی از جلسات درس سیدی را کنار دست خود دیدم که روی زیلو نشسته بود در حالی که باید در کنار منبر می نشست. به من گفتند این سید آقای خمینی است. ایشان شخص بسیار متواضعی بودند. در صورتی که باید در بالای مجلس می نشستند اما در کنار سایر افرادی چون بنده نشستند و من به خاطر تواضع و فروتنی ایشان به وی ارادت پیدا کردم.
در آن ایام که در قم مشغول تحصیل بودم و مصرّ بر این که همه روزه برای توسل به حرم حضرت معصومه مشرف شوم، آن منبع فیض ـ حضرت امام(س) ـ را به وقت دعا و زیارت در حال توجهی می دیدم که پس از سالها هنوز در آرزوی تحقق آن در خود هستم.
کلیه حقوق برای موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) محفوظ است.