31 خرداد ماه، سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران است. او از آغاز جنگ به خطوط مقدم جبهه رفت و پس از اشغال سوسنگرد توسط دشمن بعثی در نبردی چریکی دلیری ها از خود نشان داد و مجروح شد و پس از معالجه به خطوط مقدم جبهه بازگشت و سرانجام در تاریخ 31 خرداد 1360 در جبهه سوسنگرد، روستای دهلاویه به فیض شهادت نایل گردید. امام خمینی در تاریخ 1 تیر 1360 پیامی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران صادر فرمودند:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
إنا للَّه و إنا إلیه راجعون
شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر- ارواحنا فداه- تسلیت و تبریک عرض می کنم. تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهه های نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه می آفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و توده های مستضعف می کند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش می دهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروه های سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی و خودنمایی های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما می توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملت های مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض می کنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.
روح اللَّه الموسوی الخمینی
(منبع: صحیفه امام، ج14، ص: 478)
در کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی درباره احترام و علاقه امام به دکتر چمران از قول برادر ایشان چنین آمده است:
دلم برای چمران تنگ شده است
یک روز حاج احمد آقا از دفتر امام به ستاد جنگ های نامنظم در اهواز تلفن کردند و گفتند که امام می فرمایند: «دلم برای دکتر چمران تنگ شده است بگویید به تهران بیاید.»
دکتر که در آن روزها در منطقه سوسنگرد از ناحیه پا مجروح شده بود، پس از شنیدن این پیام راهی تهران شد و به محضر امام شرفیاب گردید. در معیت ایشان نقشه ها و کالک های منطقه عملیاتی را به خدمت امام بردیم. دکتر از ناحیه پا ناراحتی داشت و نمی توانست پایش را جمع کند و دو زانو بنشیند اما به احترام امام که به او عشق می ورزید در مقابل ایشان دو زانو نشست و در حالی که فشار زیادی را متحمل می شد شروع به توضیح و توجیه نقشه ها کرد. امام با فراست خاصی که داشتند متوجه ناراحتی دکتر شده و فرمودند: «آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید.» دکتر عرض کرد راحت هستم. امام فرمودند: «می گویم پایتان را دراز کنید.» دکتر به احترام امام نپذیرفتند و عرض کردند دردی احساس نمی کنند. دو مرتبه امام با لحن خاصی فرمودند: «می گویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» که لاجرم او هم پذیرفت.
پس از اینکه دیدار به اتمام رسید، امام که آماده رفتن به حسینیه جماران برای دیدار با مردم بودند فرزند خود حاج احمد آقا را که وسط حیاط منزل ایستاده بود صدا کردند و به او فرمودند: «احمد، احمد!» ولی حاج احمد آقا در داخل حیاط بود و صدای امام را نمی شنید بنده او را از داخل ایوان صدا کردم و گفتم که امام شما را صدا می زنند حاج احمد آقا خدمت امام که رسیدند. آقا به او فرمودند: «این میزها را که گذاشته اید، آقای چمران با پای زخمی که نمی تواند از روی آنها رد شود. اینها را بردارید و راه را باز کنید.» [1]
[1] . مهدی چمران. بین اتاق امام و دری که به درون حسینیه باز می شد و از سطح زمین فاصله داشت میزهایی چوبی به هم چسبانیده بودند. این میزها تراس جلوی اتاق امام را یک راست به حسینیه متصل می کرد و حیاط کوچک منزل امام را نصف کرده عملاً عبور از سمتی به سمت دیگر را غیرممکن می نمود.
.
انتهای پیام /*