پرتال امام خمینی: شهید بهشتی از چهره های شاخص انقلاب اسلامی است و اقدامات او قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشان دهنده برخورداری نگرشی عمیق تر و برنامه مند تر از سایر انقلابیون است. این که یک روحانی در آن سال ها حتی از بسیاری از روشنفکران معاصر خود عمیق تر به مفاهیم علوم سیاسی و انسانی می نگرد، نشانه های قابل توجهی را برای راهگشا بودن این اندیشه در اختیار علاقه مندان او در اختیار می گذارد.
پرتال امام خمینی در گفت و گویی تفصیلی با محمدرضا بهشتی ـ فرزند ارشد آن شهید و رییس کمیته سیاسی حزب جمهوری اسامی – و دکتر فرشاد مومنی – رییس کمیته دانش آموزی حزب جمهوری اسلامی – انجام داده است که حاوی نکات ارزنده ای درباره ایشان است.
در پی دومین و آخرین بخش از نشست پرتال امام خمینی با دکتر محمد رضا بهشتی و دکتر فرشاد مومنی می آید. دکتر مومنی به مثابه یکی از شاگردان شهید بهشتی از نزدیک تجربه هم، کلاس های شهید بهشتی و هم، دبیرکلی او را در حزب جمهوری اسلامی داشته است؛ در گفت و گو با پرتال امام خمینی برداشت هایی عمیق از راهگشایی ها و کارکردهای اندیشه شهید بهشتی در توسعه ایران امروز ارائه می دهد و به خوبی ما را به نقطه مشترکی در توصیف شهید بهشتی می رساند که در تعبیر امام خمینی آمده است؛ «یک ملت بود برای ملت ما» صحیفه امام، ج15، ص: 18
آقای دکتر مؤمنی، نگاهی را که آقای دکتر محمدرضا بهشتی از شهید آیت الله دکتر بهشتی در حوزه های سیاسی و قضایی توضیح دادند، با توجه به خاطراتی که از ایشان داشتید، چقدر در مسیر توسعه به مفهوم کلی آن مؤثر می بینید؟
فرشاد مؤمنی: اگر بخواهیم برای این پرسش وجه نظری در نظر بگیریم؛ واقعیت این است که ما با کل واحد یکپارچه ای به عنوان نظام حیات جمعی رو به رو هستیم و تفکیک وجوه و شئون مختلف، بیشتر جنبه قراردادی و اعتباری دارد و می خواهد به ما کمک کند که یک شأن خاص را عمیق تر و همه جانبه تر ببینیم. از این زاویه، واقعیت این است که حتی در سطوح نظری بسیار قابل اعتنا در زمینه توسعه نیز گفته می شود که وقتی شما می بینید طی یک دوره زمانی نسبتا طولانی، اقتصاد خوب کار نمی کند؛ دیگر دستکاری کردن متغیرهای اقتصادی راه چاره نیست، بلکه باید برگردید و آنجاهایی را که قاعده بازی اقتصادی طراحی می شود مورد واکاوی قرار دهید و ریشه های گرفتاری را در آنجا جستجو کنید. اوصافی که جناب آقای دکتر بهشتی از اسلوب اندیشه ورزی آیت الله شهید دکتر بهشتی مطرح کردند، در واقع به شکلی، توضیح جنبه هایی از وقوف روش شناختی شهید بهشتی به این مسائل بود و شما جلوه آشکار و عریان آن را در نحوه تنظیم قواعد در قانون اساسی ملاحظه می فرمایید.
تصور می کنم یکی از مسئله های بسیار مهمی که امروز با گذشت سی و چهار سال از شهادت ایشان می تواند به طور جدی به عنوان یک عنصر راهگشا و نجات بخش برای ما مطرح باشد، گوشزد کردن این مطلب است که با شکل و شمایلی که آقای دکتر بهشتی در این سی و چهار ساله مورد تجلیل قرار گرفته اند، ما هم جامعه و هم نظام تصمیم گیری و هم اندیشه اسلامیِ در صحنه عمل را از یک ذخیره دانایی منحصر به فرد محروم کرده ایم. حتی اگر از شیوه های کلیشه ای صحبت کردن از شهید بهشتی که منحصر و محدود به ایام سالگرد شهادت ایشان است و در آنجا هم فقط چند نکته خاص تکراری مطرح می شود (مثلاً ایشان خوش اخلاق، مدیر، سروقت و ... بودند.) بگذریم؛ در بحث های دیگر هم بیشتر در مقام توصیف و ذکر خاطره متوقف می شویم؛ در حالی که به نظر می رسد باید تحلیل کنیم که چطور چنین شخصیتی شکل گرفته که این دقت ها و صلاحیت ها را کسب کرده و این راهگشایی های خارق العاده را داشته است؟اگر این موارد به درستی، با مبنا و به صورت روشمند مورد بررسی قرار گیرد؛ ما می توانیم به جای اسطوره سازی،راه رابرای استمرار آن حرکت و نهادمند شدن دستاوردهایی که می تواند برای کشور نجات بخش باشد باز کنیم.به نظر بنده، اگر از این زاویه نگاه کنیم، بزرگ ترین ویژگی مشترکدراولین آثار مکتوب باقی مانده از شهید بهشتی تا آخرین نکاتی که به صورت ضبط شده از ایشان در اختیار ماست،طرح مسائل به صورت با مبناست. به گمان بنده، وجه اصلی اندیشه ای آقای بهشتی این است که به طور عمیق، فلسفه علم را می داند و بسیار به آن پایبند است و بنابراین شما می توانید از دل این پایبندی و مبناداری، اسلوبروش شناختی ایشان را شناسایی و راه را برای استمرار و اعتلابخشی به اندیشه شهید بهشتی باز کنید. شخصاً بر این باور هستم که شاید این یکی از مهم ترین راه های نجات کشور از شرایط نامطلوب موجود باشد. مثلاً وقتی شما رویکرد شهید بهشتی را به مسئله عدالت نگاه می کنید؛ می بینید باز در آنجا آن نگرش چند وجهی موج می زند؛ در حالی که کسانی بودند که به مکاتب دیگری باور داشتند و نسبتاً هم نفوذ گسترده ای در محافل فکری جامعه داشتند و بر نگرش های تک ساحتی و تک سببی در مسائل مربوط به حوزه عدالت اصرار زیادی می کردند،اما در همان ایام، شهید بهشتی با همان نگرش سیستمی همه وجوه را مورد توجه قرار می دهند.امروز ما می فهمیم آن دقت هایی که در حوزه قضا در قانون اساسی به عنوان حقوق ملت مطرح شده، چقدر در امنیت حقوق مالکیت،نقش تعیین کننده ای دارد و اگر در حقوق مالکیت، مردم احساس امنیت نداشته باشند؛ امکان ندارد که ما نوآوری های تکنولوژیک داشته باشیم، امکان ندارد که یک دولت پاسخگو داشته باشیم، امکان ندارد که یک دولت هنجار در رفتارهای مالی داشته باشیم. می بینید که در قانون اساسی همانقدر که برای جان و مال مردم ایده های سترگ و خارق العاده ای وجود دارد، در همان زمان شهید بهشتی راجع به نظریه عدالت خود بحثی ارائه می کنند و روی این مسئله تأکید می کنند که عدل اخلاقی زیربنای همه انواع عدل است. چقدر خوب بود که ما همین موضوع را مورد واکاوی قرار می دادیم و می توانستیم به این عنصر به عنوان یک متغیر کنترلی نگاه کنیم و به کسانی که داعیه عدالت داشتند و به رویه های غیراخلاقی می خواستند این مسئله را پیش بگیرند، قبل از اینکه فاجعه های بزرگ و خسارت های جبران ناشدنی به کشور تحمیل کنند، گوشزد کنیم که مسیر غلطی را می روند.
ایشان در کتاب «اقتصاد اسلامی»، جایی که نظریه مالکیت را مطرح و بعد منطق های سازماندهی بحث های اقتصادی قانون اساسی را عرضه می کنند، می فرمایند که مواجهه با فقر فقط از مسیر اشتغال کاملاً مولد و بالندگی تولید از دیدگاه اسلامی قابل قبول است. سپس طیف هفت گانه مؤلفه ها و لوازم آن را توضیح می دهند. تصور بنده این است که وقتی شما آن مبانی را ردگیری می کنید؛ می توانید با قاطعیت بگویید اقتصاد ایران امروز با مشکلات جدی رو به رو شده است؛ نه به خاطر عمل به اصول قانون اساسی به صورت یک سیستم همه جانبه، بلکه به خاطر عدول از قانون اساسی. به گمان بنده این را خیلی واضح می توان نشان داد.
به نظر بنده، اگر خیری از یادآوری، ذکر مناقب و ویژگی های آیت الله شهید بهشتی بتوان تصور کرد، این است که از مقام توصیف خارج و وارد مقام تحلیل شویم و از خود بپرسیم که چرا ایشان آنقدر اهل کار جمعی بودند؟ چرا آنقدر اهل رواداری بودند؟ چرا ایشان حتی به کسانی که مثل ایشان فکر نمی کردند، آنقدر اهمیت می دادند؟ چرا آنقدر کار جمعی را ضروری می دانستند؟ شما وقتی از این زاویه به آثار و آرای ایشان مراجعه می کنید، نکته های بسیار تکان دهنده و آموزنده ای وجود دارد و اگر جدی گرفته شود؛ هممی توان بخش بزرگی از انحرافات موجود در طرز اداره کشور را آسیب شناسی کرد و هم می توان سازوکارهای برون رفت آن را طراحی نمود. مثلاً ایشان در اسلوب روش شناختی خود، روی این مسئله تأکید می کردند که براساس نص صریح قرآن، مخاطب پیام اسلام فقط مسلمانان نیستند،بلکه مطلق ناس هستند. یعنی همه انسان ها در همه زمان ها و همه مکان ها.سپس از آنجایی که ایشان به معرفت اسلامی مثل یک فیلسوف علم نیز نگاه می کردند، اقتضائات و بایسته های این مبنا را بسیار جدی می گرفتند.ایشان در کتاب «حق و باطل از دیدگاه قرآن» که در حوزه خود منحصر به فرد است،می فرمایند لازمه اینکه یک دین بتواند داعیه جهانی داشته باشد؛ این است که مبتنی بر علم و عقل باشد. بنابراین از نظر ایشان هر برداشتی که به نام اسلام مطرح می شود و مبتنی بر علم و عقل نیست؛ با فلسفه نزول قرآن مغایرت پیدا می کند. ببینید فقط همین مطلب، چه زاویه هایی را به روی ما باز می کند و در تلاش های غیرمتعارف بعضی از گروه ها برای به حاشیه راندن علم و عقل در معرفت دینی، چه چیزهایی به نام اسلام مطرح می شود و چطور می شود اندیشه های مثل اندیشه طالبان، داعش و القاعده طرفدار پیدا می کند؟ اگر ما امروز می فهمیم که این رویکرد می تواند برای همه شئون حیات جمعی ما و از جمله وجه اقتصادی آن خسارت بار باشد و مصداق بد دفاع کردن از دین و ظلم به خداوند، پیامبر اسلام و ائمه محسوب شود؛ با رفتن به سمت بنیان های روش شناختی شهید بهشتی می توانیم راهگشایی های خارق العاده داشته باشیم.
یکی دیگر از ارکان اندیشه ای و اسلوب روش شناختی شهید بهشتی این است که با استناد به قرآن می فرمایند که یکی از مهم ترین فلسفه های خلقت انسان از دیدگاه قرآن این است که کسانی که به قرآن باور دارند، باید به قدر وسع خود در جهت برپایی جامعه نمونه مبتنی بر خواست قرآن تلاش کنند. از این زاویه ایشان این بحث را مطرح می کنند که برای پیگیری چنین مسئولیتی از ناحیه مسلمان ها دانش چرایی و دانش چیستی لازم هستند، اما به هیچ وجه کافی نیستند. از نظر ایشان کسی که این گونه فهم از قرآن را ملاک قرار می دهد، باید روی دانش چگونگی هم متمرکز شود. شما وقتی که از این زاویه آثار شهید بهشتی را ملاحظه می کنید، کاملاً می توانید توضیح دهید و تحلیل کنید که چرا شهید بهشتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی،تا این اندازه در مقایسه با دیگران درخشید. واقعیت این است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیگر نمی شد بر اساس دانش چرایی و دانش چیستی کارها را پیش برد. نمی شد بگوییم که این کار بلااشکال است و یا احوط ترک آن است و از این قبیل. باید یک به یک می گفتیم که از نظر اسلامی چگونه باید نظم جدید مستقر شود. اینکه شما می بینید آیت الله فقید، مرحوم آقای منتظری،خود به صورت داوطلبانه مسئولیت اداره مجلس خبرگان را به شهید بهشتی واگذار می کنند، امری تصادفی نیست. به دلیل اینکه فقط آن اسلوب اندیشه ورزی که از پیش خود را آماده کرده برای اینکه اگر به او فرصتی داده شود اسلام را پیاده کند؛ دقیقاً می داند که چگونه باید این کار را انجام دهد و او می تواند با نگرش سیستمی و چندجانبه خود، مسائل را بسیار خوب پیش ببرد. پس اگر می خواهیم بهشتی ها تکرار شوند؛ راهش این است که این اسلوب اندیشه ورزی را شناسایی و معرفی کنیم. این راه نجات کشور است.
بنده شخصاً نزدیک به ده سال است درباره ابعاد مختلف انقلاب دانایی و توسعه مبتنی بر دانایی کار می کنم. واقعاً وقتی در این حوزه مطالعه می کنم و از این زاویه به آثار شهید بهشتی بر می گردم، تفاوت آن نگرش و راهگشایی های آن در برابر چیزی که اکنون جریان دارد و به جای ایجاد راهگشایی بیشتر بن بست ایجاد می کند، برایم بسیار تکان دهنده است. مثلاً در ادبیات انقلاب دانایی گفته می شود که اگر کل ذخیره دانایی بشر را به دو قسمت دانش آشکار و دانش ضمنی تقسیم کنیم؛سهم دانش آشکار، یعنی آن دسته از چیزهایی که می تواند مکتوب و کدگذاری شود و به صورت غیر شخصی انتقال پیدا کند، ده درصد و سهم دانش ضمنی، یعنی خلق دانایی از طریق انجام دادن کار چیزی حدود نود درصد است. شما از این زاویه به کتاب «باید ها و نبایدها از دیدگاه قرآن» مراجعه کنید که ایشان در آن روح و فلسفه امر به معروف و نهی از منکر و چگونگی پیشبرد آن را توضیح می دهند. ایشان به صراحت در کتابشان می فرمایند که اگر کل مسئولیت امر به معروف و نهی از منکر را به صد واحد تقسیم کنیم؛ ده واحد آن جنبه ارشاد زبانی دارد و نود واحد آن این است که فرد آمر و ناهی با عمل خود این امر و نهی را انجام دهد. شما این طرز نگاه به امر معروف و نهی از منکر را با طرزی که اکنون رایج است و هزینه ها و خسارت هایی که به باور اسلامی در کشورمان تحمیل کرده مقایسه کنید تا ببینید که رفتن به سمت اندیشه های شهید بهشتی چقدر می تواند برای کشور ما نجات بخش باشد و چقدر جای دریغ و تأسف است که ما خود را از این ذخیره دانایی محروم کرده ایم و فقط یک جمله «آمریکا از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر» یا چیزهای دیگری در این ردیف را تکرار می کنیم و سعی نکرده ایم چگونه بهشتی شدن آیت الله شهید دکتر بهشتی را آموزش دهیم تا امکان تکثیر امثال ایشان فراهم شود.
از این زاویه وقتی شما وارد نگرش ایشان به مسائل اقتصادی شوید؛ دقیقاً همین روشمند بودن، مبناداری و به قاعده و سیستمی نگاه کردن را ملاحظه می کنید. مثلاً ایشان در نظریه مالکیت می فرمایند اسلام و قرآن، شدیدترین حساسیت ها را نسبت به ربا دارند.وقتی که به طرز برخورد ایشان با مسئله ربا نگاه می کنید، می بینید که یک اسلوب منحصر به فرد وجود دارد. دقت دارید که ما می گوییم این اسلوب منحصر به فرد است،اما به هیچ وجه معنایش این نیست که قابل نقد نیست. اتفاقاً چقدر خوب بود که آثار و اندیشه های ایشان به صورت نقادانه مورد بازنگری و بازخوانی مجدد قرار می گرفت. من نمی خواهم اندیشه های ایشان را مطلق کنم، اما می خواهم بگویم که به سهم خودم با اینکه توفیق درک محضر اسلام شناسان بسیار بزرگی را داشته ام، آیت الله شهید دکتر بهشتی را در با ضابطه و با مبنا و روشمند بودن در اندیشه ورزی منحصر به فرد دیده ام. در آنجا ایشان متعهدند به اینکه گزاره های اسلام باید مبتنی بر علم و عقل باشد و اینطور استدلال می کنند که ما باید آموزه های اسلامی را به گونه ای بفهمیم و به گونه ای تبلیغ کنیم که اگر یک انسان منصف غیرمسلمان در معرض این دیدگاه قرار بگیرد، آن را بپذیرد. آقای دکتر بهشتی روی قدرت اقناعی ایشان تمرکز کردند. این قدرت اقناعی به صورت تصادفی ایجاد نشده است. افزایش قدرت اقناعیرا یک وظیفه مسلمانی می دانستند؛ به جای اینکه روی داغ و درفش، تمرکز و سرمایه گذاری کنند. اینطور بود که ایشان می توانستند به تعبیر خودشان جاذبه در حداعلی و دافعه در حداقل ضرور داشته باشند. این ها همه حساب کتاب داشت و ما آن ها را فراموش کرده ایم.
به نظر بنده برای ملاحظه عظمت اندیشه ای ایشان در حوزه اقتصادی،خوب است که به کتاب «ربا، بانک، بیمه» استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه کنید. دقت دارید که آقای مطهری جزء فیلسوفان در میان اسلام شناسان معاصر بودند و شاید جزء بزرگ ترین فیلسوفان محسوب می شدند و بحث هایی درباره ربا در انجمن اسلامی پزشکان و مهندسین ارائه می کردند و جلساتی از آن با حضور آیت الله شهید دکتر بهشتی تشکیل می شد. شهید مطهری که یک متفکر اسلام شناس عقلی فیلسوفبودند، در بحثشان درباره ربا حدود شصت و پنج تا هفتاد درصد بحث فلسفه حرمت ربا را به صورت عقلی پیش می برند. بعد می فرمایند من چون از این به بعد دیگر استدلالی ندارم، بقیه مسیر را از طریق تعبد می پذیرم. شهید بهشتی به این اسلوب نقد وارد می کنند؛ به حکم اینکه می فرمایند ما باید اسلام و احکام آن را به گونه ای بفهمیم و به گونه ای تبلیغ کنیم که یک انسان منصف غیرمسلمان هم متقاعد شود. این مسیر کافی نیست و ما باید تا انتها تلاش کنیم و با یک اسلوب عقلی و علمی، حرمت ربا را توضیح دهیم و این کاری است که خود ایشان در کتاب ارزشمند و منحصر به فرد «بانکداری، ربا و مسائل مالی در اسلام» انجام داده اند.
باز تأکید می کنم شاید به اعتبار تحولاتی که در ساحت معرفت علمی راجع به مسائل اقتصادی پدیدار شده، چه در علوم قدیم و چه در علوم جدید، عده ای بتوانند به اندیشه شهید بهشتی در این زمینه نقدهایی وارد کنند،امااین امر به هیچ وجه نافی اصل موضوعه روش شناختی ایشان نیست که می تواند برای کشورمان نجات بخش باشد. مثلاً در کتاب «اقتصاد اسلامی» تأکید می کنند به اینکه توزیع رانت برای مواجهه با فقر در زمره خسارت بار ترین و ناکارآمدترین روش هاست. به صورت سیستمی، طرز نگاه ایشان به ربا، مالکیت، رفع فقر و ... بر مبانی مشخصی استوار است. مثلاً با الهام از آیه کریمه «لیقوم الناسُ بالقسط»که روی مسئله مشارکت همگانی در همه وجوه سرنوشت از جمله سرنوشت اقتصادی تأکید دارد، تأکید می کنند که راه حل اصولی مواجهه با فقر از دیدگاه اسلامی، تکیه بر کار خلاق فقراست و می گویند مسئولیت دولت این است که این مسیر را هموار کند.بسیار جالب است که ایشان بر اساس اسلوب اسلامی به این جمع بندی رسیده اند و امروز نظریه های پیشرفته در این زمینه مثلاً ایده تقدم شغل مولد بر اعانه و یارانه را مطرح می کنند.
به گمان بنده، وجه اصلی اندیشه ای آقای بهشتی این است که به طور عمیق، فلسفه علم را می داند و بسیار به آن پایبند است و بنابراین شما می توانید از دل این پایبندی و مبناداری، اسلوب روش شناختی ایشان را شناسایی و راه را برای استمرار و اعتلابخشی به اندیشه شهید بهشتی باز کنید. شخصاً بر این باور هستم که شاید این یکی از مهم ترین راه های نجات کشور از شرایط نامطلوب موجود باشد.
«اتقوا من فراسة المؤمن؛انه ینظر بنور الله.»بنده واقعاً این را در اندیشه شهید بهشتی می بینم. مثلاً ایشان در کتاب «اقتصاد اسلامی»،جایی که نظریه مالکیت را مطرح و بعد منطق های سازماندهی بحث های اقتصادی قانون اساسی را عرضه می کنند، می فرمایند که مواجهه با فقر فقط از مسیر اشتغال کاملاً مولد و بالندگی تولید از دیدگاه اسلامی قابل قبول است.سپس طیف هفت گانه مؤلفه ها و لوازم آن را توضیح می دهند. تصور بنده این است که وقتی شما آن مبانی را ردگیری می کنید؛ می توانید با قاطعیت بگویید اقتصاد ایران امروز با مشکلات جدی رو به رو شده است؛ نه به خاطر عمل به اصول قانون اساسی به صورت یک سیستم همه جانبه، بلکه به خاطر عدول از قانون اساسی.به گمان بنده این را خیلی واضح می توان نشان داد و اگر با رویکرد تاریخی به این مسئله نگاه کنید؛ می بینید که به طرز خارق العاده و حیرت انگیزی در دوران هایی که پایبندی نسبی بیشتری به عمل به قانون اساسی به مثابه یک سیستم وجود داشت، کارنامه اقتصادی ایران بسیار قابل دفاع تر بود و با شدت فاصله گرفتن از قانون اساسی،چه در حوزه اقتصاد چه در حوزه حقوق مردم و چه در حوزه سازمان یابی مردم در قالب احزاب و تشکل های سیاسی، انحطاط در عملکرد اقتصادی درست مثل انحطاط در حیطه های فرهنگی و اجتماعی اتفاق افتاده و قابل توضیح است.
به عنوان یک نمونه بنده شما را دعوت می کنم به اینکه جلساتی بگذاریم و روی این یافته بسیار کلیدی مرکز پژوهش های مجلس که در مهر ماه 1392 منتشر شده، به سبک شهید بهشتی، بحث اقناعی مستند مبتنی بر موازین اخلاقی کنیم. در آن گزارش تصریح شده که در دوره 1384 تا 1392 در ایران برای دستیابی به هر یک واحد رشد اقتصادی، در مقایسه با دوره هشت ساله قبل از این دوره، پنج برابر دلار نفتی بیشتر هزینه شده است. یعنی شما بی سابقه ترین سطوح تجربه شده در طول تاریخ پس از انقلاب را از نظر فساد مالی و ناکارآمدی در این دوره مشاهده می کنید و وقتی از زاویه ای که اشاره کردم مسئله را واکاوی می کنید،پی می بریدکه بی سابقه ترین میزان عدول از قانون اساسی در همه عرصه ها در همین دوره اتفاق افتاده است؛ بنابراین، در عین حال که ما قانون اساسی را نیز مطلق نمی کنیم،اما چقدر خوب بود اگر فرصتی دست می داد تا بیشتر راجع به این اسلوب روش شناختی شهید بهشتی و مؤلفه های مختلف آن صحبت کنیم. در کتاب منحصر به فرد «مبانی نظری قانون اساسی» که یکی از ارزشمندترین میراث های مکتوب به یادگار مانده از شهید بهشتی است، ایشان در عین حال که کاملاً به صورت اقناعی و سیستمی از جهت گیری های قانون اساسی در همه وجوه دفاع می کنند، اما دو نکته روش شناختی را هم در آن کتاب مطرح کرده اند: نکته روش شناختی اول این است که می فرمایند ما این قانون اساسی را بر اساس فهمی که تا امروز از اسلام داشته ایم، تهیه کرده ایم. یعنی از دیدگاه شهید بهشتی باب فهم مجتهدانه اسلامی بسته نیست و ایشان این قید را با وقوف روش شناختی ابراز می کنند و می فرمایند اگر فهم ما ارتقا پیدا کرد؛ می توانیم آن را منعکس کنیم.
اگر خیری از یادآوری، ذکر مناقب و ویژگی های آیت الله شهید بهشتی بتوان تصور کرد، این است که از مقام توصیف خارج و وارد مقام تحلیل شویم و از خود بپرسیم که چرا ایشان آنقدر اهل کار جمعی بودند؟ چرا آنقدر اهل رواداری بودند؟ چرا ایشان حتی به کسانی که مثل ایشان فکر نمی کردند، آنقدر اهمیت می دادند؟ چرا آنقدر کار جمعی را ضروری می دانستند؟ شما وقتی از این زاویه به آثار و آرای ایشان مراجعه می کنید، نکته های بسیار تکان دهنده و آموزنده ای وجود دارد و اگر جدی گرفته شود؛ هم می توان بخش بزرگی از انحرافات موجود در طرز اداره کشور را آسیب شناسی کرد و هم می توان سازوکارهای برون رفت آن را طراحی نمود.
نکته دومکه به نظر بنده آن هم از جنبه روش شناختی بسیار خارق العاده است،این است که می فرمایند ما این قانون اساسی را بر اساس فهم تا امروز خود از بایسته های توسعه ایران طراحی کرده ایم؛ پس اگر شرایط تغییر یا فهم ما ارتقا پیدا کند؛ همین قانون اساسی هم قابل تصحیح و تکمیل است.اما متأسفانه به واسطه اینکه آن مبانی و اسلوب روش شناختی درجریان بازنگری قانون اساسی به شکل همه جانبه حاضر نبوده،امروز بیش از ربع قرن از این تجربه گذشته است. مثلاً ایشان به حکم فهمی که از قرآن داشتند، برای برپایی جامعه آرمانی مورد نظر اسلام و برپایی یک جامعه عادلانه، روی عنصر «لیقوم الناسُ بالقسط» تأکید منحصر به فرد می کردند و به همین دلیل برای اداره جامعه تأکید خارق العاده ای روی نظام شورایی داشتند.اکنون ما نباید این فرصت را از خود دریغ کنیم که بگوییم همه آن سیستم هایی که خصلت شورایی داشت، دور زده شد،نادیده گرفته شد یا تغییر داده شد. ببینیم کارنامه عملی اش چیست و در آن دوران هایی که اجازه داده می شد که مردم مشارکت فعال تر و همه جانبه تر در همه عرصه های حیات جمعی کنند،کارنامه ها چطور رقم می خورد و خود را محروم نکنیم. اگر به این جمع بندی رسیدیم که آن چارچوب و اسلوب بامبنایی که آیت الله شهید بهشتی اسلام را می فهمیدند و چگونگی اجرای آن را هم در نظر گرفته بودند و خود را برای آن آماده کرده بودند راهگشاست این کار را بکنیم؛ ضمن اینکه از نظر بنده اگر ایده اهمیت خارق العاده دانش ضمنی یعنی دانشی که از طریق انجام دادن کار حاصل می شود قابل دفاع است؛ ـ که به نظر من کاملاً قابل دفاع است ـ باید در نظام آموزش سنتی و حوزوی و حتی در نظام آموزش رسمی مانیک بازنگری بنیادی انجام دهیم،زیرا جایگاه دانش ضمنی در هر دوی این سیستم های آموزشی بسیار ناچیز است و این بازنگری ها مبتنی بر روح اندیشه روشمند آیت الله شهید بهشتی می تواند برای آینده ما در همه وجوه حیات جمعی، از جمله وجه اقتصادی، راهگشایی های جدی داشته باشد.
ـ یکی از مهم ترین بحث هایی که در کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه در ایران امروز»مطرح شده، تجربه اقتصادی دولت دهه شصت است. با توجه به قرابت هایی که میان برخی از مدیران دولت در دهه شصت و شهید بهشتی و آشنایی هایی که در این بین وجود داشت، می خواهم بپرسم اولاً چقدر بازگشت به این تجربه ها یعنی بازگشت به حافظه تاریخی ملت در یک جامعه را مهم می دانید و چقدر پرداختن به این بحث ها را برای شرایط ایران امروز مؤثر می بینید؟
بهشتی: به نظرم می رسد این قضیه از چند جهت مهم است. یکی اینکه نگاه مقطعی به موضوعات مخصوصاً در عرصه اقتصاد معمول شده است. در طی دهه های اخیر،برنامه ها و برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها کمتر نگاه به آینده جامعه دارد. با اینکه چیزی به نام سند چشم انداز مطرح شده است، اما عملاً (فارغ از اینکه در سند چشم انداز چه چیزی مطرح شده) حضور نگاه های به سمت آینده جای خود را به روزمرگی در قالب این تصمیم گیری ها در سطح اجرایی داده است. به نظر بنده، تفاوت سال های اولیه انقلاب این است که به رغم اتفاقات و مشکلات قابل ملاحظه اقتصاد زمان جنگ، جهت گیری به سمت آیندهو اهمیت ساختن کشور در جهت آینده خود را بیشتر نشان می داد؛در صورتی که علی القاعده بعدها با توجه به کم شدن فشارهای سنگین رویارویی مستقیم نظامی،این مسئله باید خود را پررنگ تر نشان می داد که اینطور نشد.
به نظر بنده،یکی از مسائلی که اهمیت دارد، به نحو موضوعی مورد بحث قرار دادن عرصه های مختلف اقتصادی آغاز انقلاب به خصوص زمان جنگ و ارزیابی این مطلب است که کدام یک از عملکردها توانسته نقش مثبتی را ایفا کند و در کجاها و با چه ضعف هایی رو به رو بوده ایم. این وارسی قطعاً برای ما به سمت آینده راهگشاست. نه فقط در مورد دولت زمان جنگ، بلکه در مورد دولت های بعد هم باید این کار صورت بگیرد. به نظرم جای چنین چیزی کلاً خالی است. اگر ما قانون اساسی را به عنوان سند وفاق ملی لحاظ کنیم؛ معتقدم هر کاری باید در همین چارچوب صورت بگیرد. حتی هر گونه نقد و اصلاح هم می تواند در همین چارچوب انجامشود و باید بدانیم طرز تفکرهایی که همیشه می خواهند چیزی را از نو آغاز کنند، ممکن استثمرات تلاش های گذشته را از میان ببرد و نتواند چیز مثبت تری هم جایگزین آن کند. کوشش برای نگاه حتی انتقادی و اصلاحی هم در همین چارچوب می تواند انجام بگیرد.ما باید اصول قانون اساسی،سپس مواد ومخصوصاً بخش ها را که با همدیگر تصویری ارائه می دهند جلوی چشممان قرار دهیم و بعد بگوییم ذیل آن ها در طی این چند سال چه کارهایی انجام گرفته، چه قوانینی در قوه مقننه تصویب شده،در قوه مجریه چه اقدامات اجرایی صورت گرفته، چه نهادهایی برای برآورده کردن چیزهایی که در قانون اساسی آمده شکل گرفته و نحوه عملکرد و جهت گیری آن ها در قبال مفاد و روح این مواد قانون اساسی چه بوده است؟ یک کارنامه جدی جلوی چشم خود بگذاریم و نه حتی فقط در سطح قوانین، بلکه در سطح آیین نامه های اجرایی پایین بیاییم و ببینیم این اصل مورد وفاق اجتماعی که همبستگی اجتماعی بر اساس آن صورت گرفته، آنطور که به نحو ملموس در زندگی مردم حضور پیدا می کند اکنون در چه وضعیتی است و ما باید چه تدابیری را در پیش بگیریم برای اینکه حضورش یک حضور جدی باشد؟ به نظر بنده، این یک کار ضروری است و در تعجبم که چطور تا به حال به تعویق افتاده است؛با وجود اینکه چندین بار این صحبت مطرح شده که ما باید یک کارنامه جدی مورد بررسی علمی قرار گرفته از خود پیش چشم بگذاریم تا ببینیم نقاط قوت و نقاط کاستی مان چیست و تصمیم گیری ها بر اساس حوادث روز و آمدن این چهره ها و رفتن آن چهره ها و امثالهم در داخل کشور صورت نگیرد. به نظر بنده، دولت زمان جنگ از دوره هایی است که ما نکات آموختنی زیادی در آن داریم و هنوز بسیاری از تجربه هایی که در آن ایام صورت گرفته، نتوانسته به نحوی مطرح و عرضه شود که پایه برای نگاه ها و تصمیم گیری های آینده باشد؛ تصمیم گیری هایی که نقاط قوت قبل را شناسایی کند و آن ها را به عنوان دستاورد خود نگه دارد و به سمت رفع کاستی های قبل قدم بردارد.اما هیچکدام از این اقدامات صورت نگرفته و این جای تأسف دارد و جای تعجب که چطور مورد کم توجهی قرار می گیرد. تصادفی نبود که در شرایط دشوار جنگ، در داخل کشور نه فقط به لحاظ کارشناسی، بلکه عموم مردم نیزبهلحاظ سامان اقتصادی زندگی، سامان مناسب تری را درک و احساس می کردند؛نسبت به دوره های بعد کهعلی القاعده دوره کم فشارتری است.
ـ فکر کنم در این زمینه آقای دکتر مؤمنی اگر نگوییم تنها کارشناس اقتصادی،اما به طور قطع برجسته ترین اقتصاددان سیاسی هستند که روی این حوزه متمرکز هستند. متن هایی که از ایشان منتشر شده تقریباً نظیر و معادلی ندارد. فکر می کنید این تلاش چقدر باید استمرار پیدا کند و کتاب «فساد سیاسی توسعه در ایران امروز» چقدر می تواند در این تجربه مؤثر باشد؟
بهشتی: تلقی مان این باشد که آقای دکتر مؤمنی تلاش کرده توجهات را به این نیاز جدی جلب کند و خود ایشان هم در حوزه های مختلف تا آنجایی که مستقیم دست اندرکار و درگیر بوده و نسبت به خیلی از دوستان دیگر تمرکزشان در این زمینه ها بالاتر بوده، نکاتی را در هر عرصه ای مطرح کرده اند.بنده براین گمانم این مسئله باید به صورت یک پروژه ملی در آید؛ زیرا یک مسئله فردی نیست که علایق محققی در آن نقش تعیین کننده ایفا کند و وقت و فکر او را اشغال کند، بلکه بخشی مهم از تجربه و تاریخ این کشور است و فارغ از مسئله نگاه جانبدارانه یا نگاه منتقدانه، به عنوان بخشی از تجربه کشور باید به آن پرداخت.بندهاز این جهت خوشحالم که این کتاب توجهات را به صورت یک نیاز جلب می کند و امیدوارم به عنوان یک سرآغاز تلقی شود؛ نه به عنوان جمع بندی پایان یافته فردی که به هر دلیلی با داشتن توانمندی ها و فرصت استثنایی تماس نزدیک با تصمیم گیری ها در آن دوران،فراز و فرود و زیر و بم بعضی از آن ها را هنوز در خاطر دارد و با آن آشناست. این موضوع باید بتواند فراتر از تلاش یک فرد به یک پوشش ملی برای بهره وری و آینده کشور تبدیل شود و از این جهت این کتاب اهمیت بالایی دارد.
.
انتهای پیام /*