پرتال امام خمینی(س): یادداشت۶۵۷/ محمد رجایی نژاد
اهل تصوف دارای شعارها و آداب و رفتارهای ویژهای هستند که به آنها «استحسانات» یا همان اجتهادات صوفیه میگویند. مخالفان صوفیه استحسانات آنها را بدعت شمردهاند؛ اما برخی از اهل سلوک و معرفت دیدگاه مخالفان را مردود و با تقسیم بدعت به مذموم و محمود، استحسانات صوفیه را بدعت محمود دانستهاند. حال ببینیم امام خمینی چه دیدگاهی به استحسانات صوفیه داشت؟
مقدمه
تصوف از جریانهای فکری و فرهنگی جهان اسلام است که از روزهای نخست شکلگیری همواره در معرض برخی انتقادها و نقدها بوده است. برخی از نقدها به اصل تصوف بوده و همة میراث آن را نشانه گرفته؛ دستهای دیگر برخی از اندیشهها و آداب و رفتار اهل تصوف را ناصواب دانستهاند. از آن میان دنیاگریزی، علمستیزی، خلقگریزی، ترک شهر و دیار، ترک ازدواج، سیاحت بیهدف، شیوة پوشش و روش خورد و خوراک، سماع و غنا و... را میتوان نام برد.البته نخستین نقدها را خودِ صوفیان راستین به تصوف وارد کردهاند. کسانی همچون: ابونصر سرّاج آخرین فصل کتاب «اللمع» را کاملاً به این موضوع اختصاص داده است. شاگرد او سُلَمی نیز رسالهای مستقل با عنوان «غلطات الصوفیة یا أغالیط الصوفیة» دارد. همچنین قشیری، شیخ احمد جام، ابوحامد غزالی و... از جمله صوفیانی هستند که از برخی اندیشهها و رفتارهای صوفیه انتقاد کردهاند.
ازجمله شعارها و آداب و رفتار ویژة صوفیه که واکنشهایی را در پی داشته، «استحسانات» است. از دیرباز صوفیه به صورت دسته خاصی درآمده و با ظواهر، شعارها و علائم و مراسم ویژهای شناخته میشدند. خودشان از این اعمال، مراسم و شعارها با عنوان «استحسانات» نام بردهاند که بهنوعی همان اجتهاد در بین صوفیه بوده است. همین مستحسنات، آنها را به صورت یک قشر اجتماعی ویژه مطرح ساخته و جایگاه ویژهای به آنها بخشیده است. مراد از «استحسان» استحباب امری و اختیار رسمی است که متصوفه آن را به اجتهاد و استنباط خود وضع کردهاند. کسانی که موافق صوفیه نبودهاند، استحسانات آنها را بدعت شمردهاند. اما برخی از اهل سلوک در آثار خود کلام مخالفین را مردود دانسته و با تقسیم بدعت به مذموم و محمود، استحسانات صوفیه را بدعت محمود شمرده (کاشانی ۱۳۸۲: ۱۱۶؛ رنجبر ۱۳۷۳ ش ۵۴: ۱۰۳) و در پاسخ گفتهاند آیا ورود کسانی به علوم فقه و اصول و کلام و اجتهاد در فقه ضلالت و مذموم و بدعت است؟! در حالیکه شکی نیست احداث و ابداع این علوم و امور پسندیده و محمود است. حال که چنین است، چرا شایسته نیست صوفیه رسمی احداث کنند و مرادشان از آن تزکیه نفوس طالبان و تصفیه قلوب راغبان طریق حقیقت باشد. (کاشانی ۱۳۸۲: ۱۱۶)
با توجه به جایگاه امام خمینی بهعنوان یک عالم و فقیه، عارف و بنیانگذار یک حکومت دینی در جهان کنونی، همچنین اهمیت جریان عرفان و تصوف در تاریخ اسلام و حیات دینی و اجتماعی مسلمانان، هنوز پژوهشی دقیق و مستقل دربارة دیدگاه امام خمینی نسبت به آداب و رسوم و استحسانات صوفیه انجام نگرفته است؛ اما این یادداشتِ کوتاه در پی پاسخ به این پرسش است که «تحلیل و روایت امام خمینی از استحسانات صوفیه چیست؟».
دیدگاه امام خمینی
امام خمینی هرچند به تصوف و استحسانات صوفیه نپرداخته و آنها را بهگونه مستقل تعریف و بحث نکرده است؛ اما صوفی را کسی میداند که علم عرفان را به مرحله عقل، و آن را از عقل و نظر به مرتبة قلب برساند. (امام خمینی ۱۳۸۵ ج ۲: ۱۵۶) و در تأیید کلی میفرماید: «مؤمن به این بشویم که مناجات خدا با انسان چی هست. مناجات را مؤمن بشویم به آن، انکار نکنیم، نگوییم اینها حرفهای درویشی است. همه این مسائل در قرآن هست به نحو لطیف و در کتب ادعیه مبارکه ما که از ناحیه ائمه هدی وارد شده است، همه این مسائل هست، نه به آن لطافت قرآن، لکن به نحو لطیف... و همه اشخاصی که بعدها این اصطلاحات را به کار بردهاند فهمیده و نفهمیده از قرآن و حدیث گرفتند، و ممکن است که اصل مسندش (را) هم درست ندانند.» (همو، ۱۳۷۸، ج ۱۷: ۲۶۵) نسبت به استحسانات صوفیه نیز با مطالعه دقیق و عمیق آثار ایشان میتوان گفت به نمونههایی از آن پرداخته، که برخی را تأیید و شماری را رد کرده است.
استحسانات پسندیده
۱. ذکر
ذکر یکی از استحسانات، و از مهمترین ارکان اهل عرفان و تصوف است. اذکار قرون نخست صوفیه بیشتر شامل استغفار و آیات قرآن و برای قرب به خدا بود (ابوطالب مکی، بیتا، ج ۱: ۷۸)؛ اما امروزه ذکر انواع مختلفی دارد. حتی شیوههای گفتاری هر گروه با گروه دیگر متفاوت است. امام خمینی نیز همسو با اهل معرفت و تصوف در آثار خود به بحث ذکر پرداخته است. ایشان منزل ذکر را نتیجه منزل تفکر، و قوّت و کمال آن را بر قوّت و کمال تفکر میداند. همچنین ذکر حقیقی را توجه و حضور قلب (امام خمینی، آداب الصلاة ۱۳۹۲: ۲۸ ـ ۳۱) و باز شدن درهای ملکوت به روی قلب سالک میداند. (همو، شرح جنود عقل و جهل، ۱۳۹۲: ۱۲۴) به اعتقاد امام خمینی تذکّرِ (ذکر) آیات و اسما و صفات و یادآوری حق و جمال و جلال او، بصیرت را قوّت داده و حُجب ظلمانی را رفع میکند و فتوحات سهگانه (فتح قریب، مبین و مطلق) حاصل میگردد. (همو، شرح چهل حدیث ۱۳۹۲: ۲۸۹ ـ ۲۹۱) به اعتقاد ایشان شخص ذاکر پس از آنکه عظمت حق را فهمید، باید با حضور قلب به آن توجه کند و بر آن مداومت کند تا نتیجه مطلوب از آن حاصل آید. (همو، آداب الصلاة ۱۳۹۲: ۱۶)
امام خمینی در بیان کیفیت ذکر معتقد است سالک باید همت کرده حقایقی را که عقل ادراک کرده به قلب برساند. در این باره مینویسد:
«سالک باید همّت بگمارد که آن حقایقی را که عقل ادراک نموده، به قلب برساند. و آن حاصل نشود، مگر آن که انتخاب کند شخص مجاهد از برای خود در هر شب و روزی، یک ساعتی را که نفس اشتغالش به عالم طبیعت و کثرت کم است و قلب فارغ البال است، پس در آن ساعت فراغت نفس، مشغول ذکر حق شود با حضور قلب و تفکّر در اذکار و اوراد وارده.» (همو، شرح چهل حدیث ۱۳۹۲: ۲۰۳)
ایشان با استناد به احادیث اهل بیت(ع) ذکر «لا اله الا الله» را کاملترین ذکر معرفی میکند. چنانکه ایشان برای احیای قلب ذکر «یا حیُّ یا قیّوم» و برای ترقیات معنوی ذکر یونسیه «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» را توصیه میکند. (همو، شرح جنود عقل و جهل ۱۳۹۲: ۱۲۵، ۱۰۶ و ۲۰۳)
امام خمینی در کتاب چهل حدیث، احادیث و اخبار فضیلت ذکر، آداب و شرایط آن را آنقدر فراوان میداند که از حوصله احصاء در آن کتاب خارج میداند. (همو، شرح چهل حدیث ۱۳۹۲: ۲۸۲) ایشان همسو با اهل معرفت و تصوف ازجمله آثار ذکر را رفع حجابهای ظلمانی برای سالک، اطمینان نفس، بصیرت درونی و تهذیب اعمال سالک میداند. (همان: ۲۹۱ ـ ۲۹۲؛ همو، شرح جنود عقل و جهل ۱۳۹۲: ۱۲۴؛ همو، آدب الصلاة ۱۳۹۲: ۲۲۰؛ همو، صحیفه امام، ۱۳۷۸، ج ۱۴: ۲۰۷ ـ ۲۱۰)
۲. پیر یا شیخ طریقت
سالک در حرکت بهسوی خدا و گذر از منازل سلوک، نیازمند استادی کامل و راهشناسی ماهر است. در تصوف اسلامی از او با نامهای گوناگونی چون: پیر، مرشد، ولی، شیخ، قطب، دلیل راه، خضر راه و طایر قدس یاد میشود. در اصطلاح اهل تصوف مقصود از سالک همان مرید است. مرید کسی است که پا در راه طلب میگذارد و اراده میکند برای خدا و بهسوی خدا سیر و سلوک کند. این اراده همان است که بهوسیله آن طالب را «مرید» گویند. مراعات آداب از سوی سالک مایه جلب محبت مربی و پیر طریقت میشود و آثار و برکات بسیاری در پی دارد. امام خمینی در بحث سیر و سلوک عرفانی همسو با اهل معرفت، ازجمله شرایط و لوازم سیر و سلوک را داشتن پیر طریقت و استاد راهنما میداند و بر این باور است سالک باید کوشش کند تا طبیب کاملی پیدا کند و اگر او را کامل یافت، در سیر و سلوک تسلیم او باشد و با عقل خود پیش نرود.
«انسان باید کوشش کند تا طبیب حاذق پیدا کند. چون طبیبی کامل یافت، در نسخه های او اگر چون و چرا کند و تسلیم او نشود و با عقل خود بخواهد خود را علاج کند، چه بسا که به هلاکت رسد. در سیر ملکوتی، باید انسان کوشش کند تا هادی طریق پیدا کند. و چون هادی پیدا کرد، باید تسلیم او شود، و در سیر و سلوک دنبال او رود، و قدم را جای قدم او گذارد.» (همو، شرح جنود عقل و جهل ۱۳۹۲: ۴۰۳)
ایشان مصداق کامل مرشد و پیر طریقت در هر عصر را پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) میداند که سالک لازم است بدون چون و چرا تسلیم او باشد تا در سیر ملکوتی بتواند به تجلیات الهی برسد. (همو، تعلیقه بر فوائد الرضویه ۱۳۹۲: ۵۸)
۳. خلوت و چلهنشینی
خلوت و چلهنشینی به مدت چهل روز از مستحسنات صوفیه است که برای آن فواید و آثار بسیاری ذکر میکنند. صوفیان برای این استحسانِ خود، به آیات و احادیث استناد میکنند. ازجمله حدیثی که پیامبر(ص) فرمودهاند: مَن اَخلَص لِله اَربَعینَ صَباحاً ظَهَرت یَنابیع الحِکمة مِن قَلبِه عَلی لِسانِه. (شیبانی، ۱۹۸۶، ج ۲: ۱۶۰؛ کلینی، ۱۳۶۹، ج ۲: ۱۶) همچنین آیهای (اعراف، آیه ۱۴۲ و بقره، آیه ۵۱) که دلالت به میعاد رفتن حضرت موسی و چهل روز روزهگرفتن و طعام نخوردن و عبادت کردن اوست.
به پندار و رفتار صوفیه در خلوتنشینی بهتر است که ذکر «لا اله إلا الله» گفته شود و بر آن ذکر مداومت گردد. در کتب صوفیه مانند مصباح الهدیة کاشانی، دربارة آداب خلوت مطالب فراوانی ذکر شده است. امام خمینی نیز اصل چله و چلهنشینی را پذیرفته و با استناد به حدیثی از پیامبر(ص) که فرمودهاند: «من اخلص لله اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» او معتقد است کسی که چهل روز عمل خالص انجام دهد و خود را برای خدا خالص کند و عملهای قلبی و قالبِیَش را خالص برای حق کند، قلبش الهی میشود و چشمههای حکمت از آن میجوشد و ناطق به حکمت میشود. (امام خمینی، آداب الصلواة ۱۳۹۲: ۲۲۲؛ همو، چهل حدیث ۱۳۹۲: ۳۹۴) امام خمینی در وصف اهل خلوت میگوید؛ آنان کسانی هستند که چیزی را با مناجات با حقتعالی اختیار نمیکنند و از خلوت با حق، او را طلب میکنند و عزت و شرف و فضیلت و معرفت را همه در تذکر و مناجات با حق میدانند. (همو، آداب الصلواة ۱۳۹۲: ۱۰۹) به اعتقاد ایشان ایمان حظّ قلب است که با ذکر و تفکر و انس و خلوت با حق حاصل میشود و برای اینکه سالک از شرِّ شیطان در امان باشد، در خلوت حقایق را به قلب رسانده و قلب را الهی میکنند (همان: ۲۲۶) و چون تذکر معانی الهی در قلب قوی شد؛ کمکم قلب از آن منفعل شود و حالت فرار از خود و ترک خودبینی میکند و در نتیجه حالت انس و در دنبالة آن خلوت تام حاصل میشود و محبت کلی پیدا میکند. (همان: ۳۶۰)
امام خمینی در ردّ خلوتنشینی در نگاه صوفیة جهله و دراویش میگوید: مراد از خلوتِ با خدا این است که در همة امور با خدا باشیم؛ اگر انسان در اعمال خود فقط با خدا باشد و جز با خدا هیچکس نباشد، این خلوتِ با خداست! نه اینکه خلوت درویشانه باشد که خلوت با خدا به معنای کنجِ عزلت رفتن و در بیغوله و صندوقخانه نشستن باشد و در آنجا با خود اوهام و خیالاتی کند؛ بلکه مراد از خلوت با خدا این است که انسان در هر امری رضای الهی را تحصیل کند. (امام خمینی ۱۳۸۵ ج ۳: ۴۴۵)
به اعتقاد امام خمینی خلوت در نگاه اهل معرفت و صوفیه به معنای رهبانیت و گوشهنشینی و کنار از خلق نیست، بلکه ترک اشتغال قلب از غیر حق است و در این زمینه مینویسد:
«رهبانیت به این معنی که ترک اجتماع و ترک نساء و بازداشتن قوای شریفة الهیه که حق تعالی به انسان مرحمت فرموده، از عمل، از غایت جهل است که نوعاً بر آن مفاسد بسیاری مترتب شود... بلکه خلوت که در لسان اهل معرفت است، عبارت از گوشهنشینی و کناره از خلق نیست گرچه خلوت به مصطلح اهل معرفت که عبارت از ترک اشتغال قلب است به غیر حق، گاهی یا نوعاً حاصل نشود، مگر با یک مرتبه از اعتزال و ترک خلطه و این معنا هم رهبانیت نیست.» (همو، شرح جنود عقل و جهل ۱۳۹۲: ۳۲۶)
۴. خانقاه
خانقاه یا خوانقه یا خانکاه (جمع خَوانِق یا خَوانِک) محل اقامت و خلوت و عبادت صوفیان بوده که به فارسی خوانگاه نیز میگفتهاند. در برخی آثار امام خمینی هم به خانقاه اشاره شده که کنایه از عالم ملکوت و حریم قلب است. (فرشبافیان ۱۳۷۸: ۱۲۶) به برخی از آنها اشاره میکنم.
به می بر بند راه عقل را از خانقاه دل
که این دارالجنون هرگز نباشد جای عاقلها
(امام خمینی ۱۳۷۵: ۴۶)
البته در مواردی از اشعار امام، خانقاه به جایی گفته میشود که در آن اثری از صنمِ برین و ذکری از یار گلعذار نیست؛ لذا باید از آن روی برگرداند و دوری کرد. (فرشبافیان ۱۳۷۸: ۱۲۸)
«در محضر شیخ یادی از یار نبود
در خانقه از آن صنم آثار نبود»
(امام خمینی ۱۳۷۵: ۱۰۶)
«در خانقاه ذکری از آن گلعذار نیست
در دیر و در کنیسه کلامی از آن نبود»
(همان: ۱۰۸)
استحسانات ناپسند
۱. خرقه پوشی
خرقه، از ریشه خَرْق به معنای پاره کردن (خلیل ۱۴۰۵ ج ۴: ۱۴۹)، در لغت بهمعنای تکهای از لباسِ پارهشده است (ر.ک: ابنمنظور ۱۳۷۶ق: ذیل «خرق») که از آن برای وصله زدن استفاده میکردند. در اصطلاح نیز خرقه، لباس پیراهنمانند و جلوبستهای است که سالکان به نشانه ورود به طریقت از دست پیر میپوشیدهاند و آداب و ادبیات خاص خود را داشته است. جنس خرقه از پشم یا پنبه یا پلاس و پوست بوده است که از این میان پشم را اولی میدانستهاند. (ر.ک: کاشفی ۱۳۵۰: ۱۷۱)
در برخی نوشتههای صوفیان، سابقه خرقهپوشی را به جبرئیل و حضرت آدم یا حضرت خضر و دیگر پیامبران یا پیامبر اکرم(ص) و از طریق ایشان به حضرت علی(ع) و صوفیان طبقه اول میرسانند. (ر.ک: کاشفی ۱۳۵۰: ۱۵۳ـ۱۵۶؛ سجادی ۱۳۶۹: ۶۵ـ۷۱) برخی بر این باورند که رسم خرقهپوشی در زمان پیامبر و اصحاب وجود نداشته است (سهروردی ۱۴۲۰: ۹۷؛ ر.ک: سجادی ۱۳۶۹: ۶۳) شماری نیز آغاز خرقه یا دلقپوشی را به اویس قرنی، شبلی و... نسبت دادهاند. (سجادی ۱۳۶۹: ۶۴؛ ر.ک: ابنجوزی ۱۴۰۵: ۲۲۷؛ عطار ۱۳۷۹: ۲۱ـ۲۲) اما سید حیدر آملی این اعتقاد را عامیانه و نامعقول دانسته که اولین بار خرقهای پشمین به اذن خدا و به دست جبرئیل بر حضرت آدم پوشیده شده و پس از او به فرزند او شیث و انبیای دیگر و امامان و فرزندانشان منتقل شده است! به نظر او خرقه نزد خواص همان «سرّ ولایت» است که از آدم تا خاتم و سپس به علی(ع) و معصومین و شاگردانشان منتقل شده و از آن پس نیز از برخی به برخی دیگر تا روز قیامت منتقل میشود. (آملی، ۱۳۶۸: ۲۳۰)
با دقت و تأمل در آثار امام خمینی میبینیم که این نوع خرقهپوشیهای ظاهری را برنتابیده و در موارد بسیاری به ردِّ خرقه و خرقهپوشی ظاهری پرداخته است. (امام خمینی، ۱۳۷۸ ج ۱: ۱۸ و ج ۱۸: ۴۵۳) بهویژه برخی از اشعار امام خمینی نشانگر آن است که ایشان خرقه را در اصل از دیدگاه تصوف پذیرفته، سپس آن را ارتقا معنی داده و معنای خاص ملکوتی برای آن قائل شده است. همانگونه که اهل معرفت خرقه و خرقهپوشی را نوعی ارتقای درجة سلوکی میدانند، نه این لباس ظاهر پشمینه پوشی، امام خمینی نیز خرقه را نه ظاهری که یک مقام معنوی و ملکوتی میداند. همانطور که آن را در قالب شعر چنین بیان میکند:
مائیم و یکی خرقه تزویر و دگر هیچ
در دام ریا بسته به زنجیر و دگر هیچ
(امام خمینی ۱۳۷۵: ۷۴)
بر کن این خرقه آلوده و این بت بشکن
و به در عشق فرود آی که آن قبله نما است
(همان: ۵۲)
۲. سماع
یکی دیگر از استحسانات مهم صوفیه سماع است. سماع مصدر از ریشة عربی سمع و به معنی شنیدن است. در اصطلاح صوفیه به معنی وجد، حال، رقص، پایکوبی، سرور و آواز خوش است. (سجادی، ۱۳۹۳: ۲۵۷) وجد و سرور و چرخیدن به صورت انفرادی یا دستهجمعی با آداب و تشریفات خاصی انجام میگیرد. صوفیان در این برنامه از آواز خوش و آهنگِ روحنواز و قول و غزل بهره میگیرند. سماع بهوسیلة آوازخواندن یک نفر و شنیدن دیگران؛ یا سرود خواندن به اجتماع با دف و نی و نظایر آنها یا بدون ساز؛ و همچنین با رقص و تواجد یا بدون رقص و وجد، بین صوفیه متداول بوده و غالباً وجد با سماع توأم میشده است. (باخزری ۱۳۸۳ ج ۲: ۱۸۰ – ۲۵۳) صوفیه، آواز خوش را آواز خدایی میشمرند که در همهجا و همهچیز طنینانداز است و شنیدن آن در انسان، حال و وجد و ذوق و جذبه ایجاد میکند. حال این آواز خوش خواه بانگ اذان مؤذن باشد، یا آوای تلاوت قرآن یا نغمة چنگ و یا صدای وزش باد! دربارة گسترة سماع، میان مشایخ صوفیه وحدتنظر وجود ندارد.
در حرمت غنا و سماع از دیدگاه مکتب اهل بیت(ع) جای هیچگونه شک و تردیدی نیست؛ اما فقهای شیعی در تحدید مفهوم آن اختلاف کردهاند؛ مشهور فقها قائل شدهاند که غنا در صورتی حرام است که به نحو لهو و باطل صورت پذیرد. در این صورت فعل غنا، سماع آن و کسب درآمد از آن، حرام است. (امام خمینی ۱۳۷۴ ج ۱: ۲۹۹ و ۳۷۰)
امام خمینی در بیان ماهیت غنا و سماع و تحقق آن بر خلاف نظر مشهور که مَدّ و ترجیع را ملاک نمیدانند، ملاک را رقیق بودن صدا و تناسب موسیقیایی آن میداند، به گونهای که صدا شأنیت طربانگیز بودن داشته باشد. بنابراین اگر تناسب یک صدا و آواز موجب طرب نشود، هر چند لهوی، باطل و متناسب با الحان اهل فسوق باشد غنا نیست. (همان: ۳۰۶ – ۳۰۷) از اینرو به حرمت غنا و ایجاد صوت با کیفیت خاص تصریح دارد. (همان: ۴۷۳) منبع: حریم امام
نتیجه
امام خمینی آن دسته از تعالیم و استحسانات صوفیه که در راستای دین مبین بوده و یک مسلمان واقعی باید برای خودسازی معنوی از آنها استفاده نماید، تأیید و توصیه میکند. بر این اساس، در دیدگاه ایشان، نباید از اتهام صوفی و درویش بودن هراسید و خودسازی معنوی را به کناری گذاشت. البته این بدان معنا نیست که ایشان، تمام رفتار و کردار صوفیان را مورد تأیید خود قرار داده باشند. امام خمینی استحساناتی چون پیر و راهنما را بهروشنی میپذیرد، و برخی نیز از جانب ایشان رد نشده است. پس، امام خمینی برخی آراء و آداب و رسوم و مستحسنات صوفیه را پذیرفته و از اصطلاحات آنان دفاع کرده و در آثار خود استفاده کرده و به مشاهیر صوفیه توجه داشته و از آنها به اکابر شیعه یاد میکند؛ اما با تصوف جهله که دین و آیین را منحصر کرده و گوشهگیری و پرهیز از انجام مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی را ترویج مینمایند، به شدت مخالف است و بر آنها میتازد.
.
انتهای پیام /*