همان روزی که در قم ّبا امام دیدار کردم به ایشان گفتم که رادیو تلویزیون دیگر نیازی به حضور مستمر من ندارد. ایشان گفتند شما بروید در نخستوزیری و به آقای بازرگان کمک کنید. گفتم من سالهای طولانی در ایران نبودم الآن خیابانهای تهران را هم نمیشناسم، از منزل خالهام که در آنجا ساکن هستم تا یکی دو جا میخواهم بروم نمیتوانم پشت فرمان اتومبیل بنشینم، اگر اجازه بدهید یک مقداری بگردم و از شرایط کشور اطلاعات بیشتری به دست بیاورم.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 269