فصل سوم: رزمندگان
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 167
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 168
بسیجی ها را بیشتر از همه دوست داشتند
امام بیشتر از همه به بسیجی ها عشق می ورزیدند و همواره با توجه و عنایتی خاص اخبار مربوط به پیشرویهای آنان و دیگر نیروهای اسلام را در جبهه های جنگ پیگیری می کردند. یک گروه از کسانی که در دعاهای امام همیشه مورد توجه بودند، بسیجی ها بودند.
افتخارم این است که بسیجی ام
عشق و علاقۀ وافر امام به رزمندگان اسلام خصوصاً بسیجی ها تا بدان حد بود که در یکی از پیام هایشان فرمودند: «در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجی ام.» و به مناسبت دیگری فرمودند: «از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.»
شبهای حمله تا سحر دعا می کردند
از مواردی که من خود شاهد بودم این بود که امام در شبهای حمله رزمندگان تا سحر
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 169 برای برادران رزمنده دعا می کردند.
به همۀ پاسداران دعا می کنم
شاید دو یا سه ماه قبل از ارتحال امام بود که خدمت آن بزرگوار رسیدیم. مشغول ادای نماز بودند. ما در اتاق استراحت و عبادت امام به حضورشان رسیدیم. ساعت یک بعد از ظهر بود و امام در حال نماز. وقتی از حاج احمد آقا پرسیدیم چطور امام این موقع، نماز را به جا می آوردند ـ چون از وقت اذان گذشته بود ـ ایشان در پاسخ گفت: امام در حال به جا آوردن مستحبات نماز هستند. این اولین باری بود که امام را در این حال می دیدم. خواستم جلو بروم و عرض ادب کنم. اما امام در چنان حال روحانی قرار داشتند که چنین جرأتی را به خود ندادم. پس از پایان نماز خدمت ایشان رفتم و دربارۀ قطعنامۀ 598 و ادامۀ کار و وضع جبهه ها و جنگ با امام صحبت کردم. امام در پایان صحبتها فرمودند: «من پس از نماز به همۀ شما پاسداران دعا می کنم و همیشه سعی دارم که این کار را فراموش نکنم». صحنۀ عجیبی بود. امام را فارغ از همۀ دردسرها و مشغله های سیاسی و نظامی می دیدم. آن هم با طمأنینه و آرامشی که تنها در مؤمنین خاص خدا دیده می شود.
ما افتخار می کنیم
تازه عملیات غرور آفرین فتح المبین آغاز شده بود که با بیت امام تماس گرفتیم و اعلام کردیم وقت ملاقاتی را برای فرزندان بسیجی امام که برای اسلام و امت اسلامی با این فتح عظیم افتخار بزرگی را آفریده اند اختصاص دهند. بلافاصله موافقت شد. قطاری آماده شد و رزمندگان را با همان سر و وضع و لباس و کلاه و پیشانی بندهایی که داشتند از منطقۀ عملیاتی به حسینیۀ جماران رساندیم. قبل از ملاقات برادر محسن رضایی فرماندۀ کل سپاه با اظهار تشکر از عنایت امام این پیروزی بزرگ را به ایشان از قول تمامی
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 170 رزمندگان اسلام تبریک گفته؛ بعد امام شروع به صحبت کردند. ابتدای صحبت ایشان به دلیل گریۀ شوق و اشتیاق بچه ها مرتب قطع می شد جو ملکوتی و عرفانی خاصی فضای حسینیۀ جماران را فرا گرفته بود، امام هم ساکت مانده بودند و به شور و حال فرزندان رزمندۀ خود می نگریستند. بعد از چند دقیقه صحبتشان را ادامه داده و فرمودند: «ما افتخار می کنیم که از هوایی استنشاق می کنیم که شما از آن هوا استنشاق می کنید...» بچه ها به محض شنیدن این جملات که علامت تواضع آن بزرگمرد به رزمندگان اسلام بود گریه های بلندی سر دادند.واقعیت این بود که امام و رزمندگان همدیگر را خوب می شناختند و به هم عشق می ورزیدند.
رزمندگان فرزندان من هستند
امام همیشه نسبت به رزمندگان اسلام توجه خاصی دارند و می فرمایند: «اینها فرزندان من هستند و سلام مرا به فرزندانم برسانید».
دعا برای رزمندگان کار همیشگی من است
در یکی از تشرفاتی که با برادر حاج صادق آهنگران به محضر امام داشتیم قرار شد دو سه مطلب توسط ایشان به امام مطرح شود. ابتدا عرض شد رزمندگان اسلام خدمت حضرتعالی سلام می رسانند و از شما التماس دعا دارند که در نماز شبتان آنان را دعا فرمایید. امام در حالی که لبخند زیبایی بر لبهای ایشان نقش بسته بود فرمودند: «سلام مرا به آنان برسانید. دعا را که همیشه می کنم و کار همیشگی من است.» بعد که به ایشان عرض کردیم چه پیامی برای فرزندان رزمنده خود دارید: فرمودند: «به آنها بگویید خوب جنگ بکنید و خوب پیش ببرید». که بعدها این عبارت بر روی تابلوهایی نوشته شد و آذین بخش محورهای عملیاتی جبهه ها گردید.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 171 اینها همان ملائکة الله هستند
ما پس از سه ماه از انجام عملیات «والفجر یک» به علت مسائل خاصی که در عملیاتهای قبل داشتیم، با شیوه های جدیدی در عملیاتهای والفجر 2 و 3 حضور پیدا کردیم. دو عملیات فوق الذکر از حیث اهمیت و حضور خداوند متعال در آن به صورتی بود که تمامی فرماندهان لشکر، تیپ، گردان و دسته معتقد بودند که در عملیات کوچکترین نقشی نداشتند و در هر گوشه از عملیات حضور امدادهای غیبی را حس می کردند. ما در عملیات والفجر یک از نظر پاکی و صداقت عزیزان بسیج، هیچ نقصی نداشتیم و حتی قبل از آغاز عملیات در اردوگاه لشکر به نمونه هایی برخورد می کردیم که برادران گودالهایی شبیه قبر کنده بودند و شبها در آن به مناجات و گریه و زاری مشغول می شدند و این حرکات یادآور حالات روحانی و عرفانی مجاهدان صدر اسلام و سالکان راه خدا بود. به سبب همین شور و حال در آن عملیات تعداد 45 نفر از عزیزان بسیج که فقط چند نفرشان سالم بودند، به مدت چهار روز مقابل تپه های پاسگاه رشیدۀ عراق در یک کانال به عمق یک متر که کف آن را آب و لجن پوشانده بود، در مقابل نیروهای عراق مقاومت کرده و حاضر به عقب نشینی نشدند. این حرکت برادران چنان جالب بود که هنگام بازگو کردن آن برای امام بزرگوار، معظم له فرمودند: «اینها همان ملائکة الله هستند».
پیشانی رزمنده را بوسیدند
بعد از پیروزی عملیات والفجر 2 (عملیات منطقه در حاج عمران) به محضر امام رسیدیم. تعدادی از رزمندگان اسلام که در عملیات شرکت داشتند، افتخار دیدار با امام را در حسینیۀ جماران پیدا کردند. رزمندگان دسته دسته وارد حسینیه می شدند و هر بار لحظاتی مداحی می شد سپس بچه ها بعد از دیدار با امام جایشان را به دیگران می دادند. ما بین این دیدارها یکی از رزمندگان پاک و مخلص بسیجی به نام مرتضی جاویدی که بعدها در زمرۀ پاسداران کادر رسمی قرار گرفت از طرف فرماندهی محترم کل سپاه و اینجانب به عنوان اسوه رزمندگان به محضر امام معرفی گردید. این چهرۀ دلاور که از
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 172 خطۀ فارس (روستایی نزدیک فسا) بود در این عملیات در سمت فرماندهی یکی از گردانهای تیپ 33 المهدی حماسه آفرین بود و حدود یک هفته در حالی که در محاصرۀ تنگ دشمن بود راه حاج عمران به تنگ دربند را قطع کرده و زمینۀ پیروزی رزمندگان اسلام را فراهم کرده بود. بعد از معرفی جاویدی (که بعدها به فیض شهادت رسید) سر و صورت و پیشانی و دست امام را بوسید و آرام در کنار فرمانده اش قرار گرفت. در این لحظه صحنۀ جالبی رخ داد و آن این بود که امام بزرگوار با آن قامت بلند و مبارکشان خم شده و به پیشانی آن بسیجی دلاور بوسه زدند. اینجانب از دیدن این منظره عشق و علاقه عمیق امام را به فرزندان بسیجی خود دریافتم.
شما قلب پاکی دارید
وقتی فرمانده کل سپاه سردار شهید مرتضی جاویدی را به عنوان رزمنده و فرماندهی نمونه که نقش مهمی را در حفظ مواضع متصرفی نیروهای اسلام در جبهۀ غرب داشت به امام معرفی نمود، امام خم شدند و پیشانی این شهید را بوسیدند و به او فرمودند: «شما قلب پاکی دارید. قدر قلب پاک خودتان را بدانید».
شاخه های گل را میان افراد می انداختند
یک بار که با جمعی از پرسنل نیروی دریایی ارتش در حسینیۀ جماران به محضر امام شرفیاب شدیم در ابتدای برنامه، گروه سرود و موزیک ارتش در حضور امام سرودی را اجرا کردند و بعد از آن پرسنل شاخه های گلی را که در دست داشتند به سمت جایگاه امام پرتاب می کردند. بعد از لحظاتی امام به حاج احمد آقا و آقای انصاری که در کنار ایشان بودند آهسته چیزی گفتند. پس از این دیدم آنها شاخه های گل را از زمین برمی داشتند و به امام می دادند و ایشان با مهربانی و تبسم خاصی آنها را به میان جمعیت پرتاب می کردند.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 173 خداوند با قلب اینها چه کرده است
جوانهایی که قصد رفتن به جبهه داشتند، از جمله کسانی بودند که مصاحبتشان برای امام خوشحال کننده بود. امام در مورد آنها می فرمودند: «چه تحولی در اینها به وجود آمده است. خداوند با قلب اینها چه کرده است. جوانی که در بهترین موقعیت است می خواهد برود جبهه. خداوند چه معرفتی به اینها داده است. که این گونه متحول شده اند و دنیا را معبری می بینند که اگر هر چه زودتر از آن عبور کنند، کمتر آلوده می شوند».
نمی خواهد بنویسید
یک بار که ما در منزل مشغول بسته بندی آجیل برای اهدا به جبهه بودیم آقا آمدند و بعد از نشستن با دست مبارک خود برای رزمندگان چند بسته آجیل پر کردند. خدمتشان گفتم: اجازه بدهید پشت این بسته ها بنویسیم که این آجیل توسط شما پر شده است. چون رزمنده ها خوشحال می شوند. امام گفتند: «نه، نمی خواهد».
ساعت 2 نیمه شب ملاقات کردند
در ابتدای غائله کردستان تعدادی از برادران گردان 2 یا 6 سپاه بودند که می خواستند به منطقۀ کردستان اعزام شوند. خیلی دوست داشتند قبل از رفتن با امام دیدار کنند. نزدیک نیمه شب بود که خدمت آقا عرض کردم که بچه ها می خواهند به منطقه بروند و مشتاق دیدار شما هستند. ایشان با روی باز استقبال کردند و ساعت 2 نیمه شب یک عده از برادران آمدند و امام هم تشریف آورده و به احساسات آنان پاسخ دادند.
با شنیدن خبر اخلاص رزمندگان گریه می کردند
من گریۀ امام را چند بار دیده ام و هر بار موقعی بوده که در مورد اخلاص رزمندگان در
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 174 جبهه و هیجان و فداکاری مردم با ایشان صحبت می کرده ایم.
خیلی از شهادت پاسداران متأثر شدند
امام شخص صبوری هستند و به این زودیها احساسات خودشان را بروز نمی دهند؛ اما در مواقعی که مثلاً برادران سپاه شهید می شوند، ایشان خیلی متأثر می شوند، همین گونه هم برادران ارتشی و بسیجی و سایر برادران. من این را از یاد نمی برم؛ بار اولی که تعدادی از برادران سپاه ـ به گمانم در پاوه ـ مورد حمله دموکراتهای ضد انقلاب قرار گرفته و شهید شدند. امام خیلی متأثر شدند و حتی اشک در چشمانشان پدیدار گشت.
بس کن دیگر!
روزهای اولی بود که امام از پاریس به تهران و از تهران به قم تشریف آورده بودند. محل سکونتشان منزل آیت الله یزدی بود. عاشقان امام مجبور بودند از کوچه های باریک بگذرند. امام هم جلو درب حیاط با قامت زیبایی می ایستادند و با دست به ابراز احساسات مردم در حال عبور پاسخ می فرمودند به امام عرض شد اینگونه ملاقات احتمال خطر است؛ بهتر است لااقل به پشت بام تشریف ببرید. قبول فرمودند. یک روز که روی پشت بام بر روی صندلی نشسته بودند، یک گروه از ارتشیان به ملاقات آمدند. کسی که فرمانده آنها بود شروع کرد به صحبت کردن، اما مرتب از نابسامانیها سخن می گفت. ما می دیدیم هر لحظه صورت امام درهم کشیده می شود. آخر الامر امام نتوانستند بدگویی از ملت و قوای مسلح را تحمل کنند و با حالت اخم به او فرمودند: «بس کن دیگر!» و سپس از جای برخاستند و به اظهار احساسات مردم پاسخ داده و به پایین تشریف بردند.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 175
بگویید ترتیب ملاقات را بدهند
در یکی از دیدارهایی که حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان از جبهه های جنوب داشتند در تمامی مجالس سخنرانی و دیدارهای ایشان که با ابلاغ سلام گرم و خالصانۀ امام به رزمندگان اسلام توأم بود. رزمندگان از حضور ایشان می خواستند که از امام بخواهند در ملاقاتی به آنان افتخار تشرف بدهند. در پایان سفر، ما به ایشان پیشنهاد کردیم، همانگونه که خانواده های معظم شهدا هفته ای یک بار با امام ملاقات دارند خدمت امام مطرح شود که رزمندگان اسلام مستقر در جبهه های جنوب و غرب نیز از حضورشان چنین استدعایی دارند. بعدها آقای رحیمیان نقل می کرد در مراجعت به تهران ضمن ارائه گزارشی از سفر خود، این تقاضا را به عرض امام رساندم، سه بار فرمودند: «بگویید ترتیبش را بدهند». ایشان افزودند هر مطلبی برای امام واجد اهمیت باشد ایشان آن را سه بار تکرار می کنند، و این نشان می داد که امام تا چه حد برای اجابت خواستۀ فرزندان بسیجی خود اهمیت قائل هستند و ما که این اعلام موافقت را یکی از نعمت های بزرگ الهی می دانستیم، سهمیۀ هر نوبت ملاقات را بین رزمندگان یگانهای سپاه و ارتش و برادران جهاد سازندگی در جنوب و غرب تقسیم می کردیم.
با هفته ای یک ملاقات موافقت کردند
یک بار که اینجانب از تشرف به جبهه برگشته بودم درخواست رزمندگان را در مورد ملاقات با حضورشان به عرض رساندم. امام از این پیشنهاد که در هر هفته یک روز هم برای رزمندگان ملاقات حسینیه برقرار شود استقبال فرمودند؛ به این ترتیب طی چند نوبت هزاران نفر از رزمندگان موفق به دیدار امام شدند ولی بعد عوارض جسمانی آن حضرت مانع از ادامۀ این برنامه شد.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 176 با اینکه ملاقات نداشتند پذیرفتند
با اینکه امام در میان روز اصلاً برنامه ملاقات نداشتند، ولی برای دیدار رزمندگان همیشه ابراز آمادگی می کردند. یک روز فرماندهان لشکر 17 آمده بودند منزل ما و با پدرم دیدار داشتند. من خدمت امام رفتم و عرض کردم به فرماندهان لشکر اجازۀ ملاقات می دهید؟ گفتند: «بله» با اینکه برنامۀ ملاقات نداشتند.
اگر به جبهه نروند جنگ نمی شود
در تاریخ 6 / 12 / 64 به عرض امام رسید آیا از پول جبهه می شود برای خانواده فرماندهانی که در جبهه هستند و ماهها است به خانه نیامده اند و گرفتاری مادی دارند پرداخت شود؟ امام فرمودند: اشکال ندارد، اگر آنها به جبهه نروند که جنگ نمی شود.
با کارت جنگی رأی بدهند
در انتخابات دورۀ دوم مجلس شورای اسلامی طبق بخشنامۀ وزارت کشور رزمندگان اسلام که در مناطق عملیاتی غرب و جنوب مستقر بودند به دلیل نداشتن شناسنامه از شرکت و حضور در انتخابات محروم می شدند. موج اعتراض وسیعی سرتاسر یگانهای رزمی سپاه را فرا گرفت. ما برای حل این مشکل به چاره جویی افتادیم و مطلب را به مسئولین بالاتر اطلاع دادیم. پس از چند ساعت پیگیری پاسخ شنیدیم که قانون است و باید در برابر آن خاضع بود. ولی مگر می شد رزمندگان اسلام را با آن همه سفارش و تأکیدی که امام به مردم در مورد حضور فعال آنها در صحنه انتخابات کرده بودند با این استدلال قانع و ساکت نمود. آخرالامر دست به دامان حاج آقای انصاری کرمانی در بیت امام شدیم و از ایشان که همیشه پیگیر مسائل رزمندگان اسلام و جنگ در رابطه با امام بودند خواهش کردیم مشکل را به حضور امام عرض کنند که ایشان نیز پذیرفت و مطلب
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 177 را به سمع مبارک امام رسانید. لحظاتی بعد صدای زنگ تلفن واحد تبلیغات جبهه و جنگ قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) به صدا درآمد و این بار پس از تلفن های مکرری که ما به این طرف و آن طرف می زدیم برادر انصاری مژده روح بخشی به ما دادند. ایشان گفت: امام دستور داده اند، به وزارت کشور گفته شود رزمندگان اسلام با همان کارتهای شناسایی منطقه جنگی می توانند در انتخابات شرکت نمایند. وقتی خبر فرمان امام را به اطلاع رزمندگان اسلام ابلاغ کردیم موجی از شعف و شادی که از عنایت خاص امام به فرزندان بسیجی خود بود، جبهه ها را فرا گرفت.
عزیزم ما سلامت هستیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین
مادرم سلام، این نامه مخصوص پدر بزرگوارم هست. پدر عزیزم و هادیم و مایه داناییم و دارای روح خداییم، سلامٌ علیکم. گرچه مشکل است معرفت قدر تو، اما این جملاتی است تقدیم به قلب تو. وصفت را از چند چیز پرسیدم. از کوه، گفت از من استوارتر. از دریا، گفت از من خروشانتر. از خورشید، گفت از من تابانتر. گاهی که سر انقیاد به حال تحقیر بر دامنت گذاشتیم، به ما فرزندانت فرمودی: «اگر لایق باشیم دست و بازویتان را می بوسم». دانی چرا چنین شاعرانه می گویم. دیده ای پروانه را گرد شمع مجنون وار، فقط سر سودای وصال نور دارد. من الآن چنینم و یاد وصال در خاطرم هست که از او دورم، اما عیان می بینم که اگر مولایت بخواهد به زودی شاید تو را ببینم و گر نبینم وعدۀ ما بر سر حوض با مادرت ان شاءالله .
خداحافظ ـ التماس دعا (پدر ما را حلال کن) ـ 22 / 4 / 66.
(پاسخ امام)
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 178 به نام خدا
فرزند عزیزم، نامه شما که از سلامت مزاجتان بحمدالله خبر داد، واصل شد و موجب خرسندی از این جهت و افسردگی از جهات دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستان دربند دعا می کنم. شما نگران نباش. این نحو گرفتاریها برای دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم به زودی ممکن با سلامت به وطن خود باز گردید. به دوستان سلام مرا برسانید. خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند.
برای شما نگران هستم
دلم برای تک تک شما تنگ شده است. اما دلم برای یکی دیگر خیلی تنگ شده. نمی دونی چقدر دلم برایش تنگ شده. اونم پدر بزرگ عزیزم حاج آقا موسوی است. و یکی دیگه هم سفارش می کنم برای شرکت در مراسم هفتگی دانشگاه...
(پاسخ امام)
فرزند عزیزم، نامه شما واصل شد. امید است ان شاءالله به زودی خلاص شوی. ما برای شما نگران هستیم. لکن خدا بزرگ است. ان شاءالله موفق باشی. صبر کن که خدا با صابران است. والسلام ـ پدر بزرگت.
دست و بازوی شما را می بوسم
یکی از عکسهای امام را یکی از بچه های بسیار خوب جبهه جنوب در دی ماه 1365 نزد اینجانب آورد و گفت: می خواهیم آن را برای اهدا به رزمندگان تکثیر کنیم. آن را خدمت امام ببر و درخواست کن تا مطلبی را در رابطه با رزمندگان روی عکس مرقوم فرمایند. گفتم، طبق معمول بعید است که غیر از امضا چیز دیگری بنویسند. ولی هنگامی که مشرف شدم و مطلب را به عرض رساندم امام بدون تأمل قلم را برداشتند و در کنار
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 179 عکس این جمله را نوشتند:
بسمه تعالی
از خداوند تعالی پیروزی نهایی رزمندگان عزیز را خواستارم. عزیزان من بکوشید. خداوند تعالی با شماست. این جانب دست و بازوی شماها را می بوسم.
والسلام علیکم و رحمة الله ـ روح الله الموسوی الخمینی
با بیشترین همّ خود به شما دعا می کنم
عنایت امام به رزمندگان تا بدان حد بود که در یکی از پیام هاشان خطاب به آنها فرمودند: من با بیشترین همّم به شما دعا می کنم.
انگار به حجلۀ عروسی می روند
یکی از نزدیکان امام نقل می کرد یک وقت که در خدمت امام بودم و از تلویزیون صحنه های با شکوه اعزام رزمندگان از شهرهای مختلف کشور به جبهه ها پخش می شد شادترین حالات را در چهرۀ مبارک امام می دیدم. این نشاط و خوشحالی امام بدان جهت بود که آنها را این چنین مصمم به دفاع از اسلام و انقلاب می دیدند در یکی از تعابیرشان می فرمودند: «آن چنان خدای تبارک و تعالی در اینها تحول روحی ایجاد فرموده که انگار دارند به حجلۀ عروسی می روند نه به میدان جنگ و مبارزه!»
اینها ولی نعمت ما هستند
امام در ملاقاتهای خود، به برادران جانبازی که با ویلچر خدمتشان می آمدند بیشتر از همه نگاه می کردند. ما چندین بار جملات اینها «ولی نعمت ما هستند» و «صاحبان انقلاب هستند» را راجع به جانبازان از ایشان شنیده ایم.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 180 فوراً او را اعزام کنید
پس از پیروزی انقلاب یک عده از مجروحین انقلاب هنوز در بیمارستانها بودند که به آنها آنطور که باید و شاید رسیدگی نمی شد. امام با گزارشی که خدمتشان دادیم از مسائل آنان مطلع می شدند و مرتباً به مرحوم آقای دکتر سامی که وزیر بهداری دولت موقت بود تذکر می دادند که مشکلات آنها رفع بشود. بر اثر پیگیری امام تحرکاتی در سطح بیمارستان ها شد و وضع مجروحین قدری بهتر شد. بعد از مدتی یکی از مجروحین بیمارستان بانک ملی شکوائیه ای در روزنامه ای نوشت (شاید برادرش آن مطلب را نوشته بود) و استمدادطلبی کرده بود. وقتی امام این را در روزنامه خواندند با ناراحتی بلند شده و فرمودند هر طور شده این فرد را پیدا و مشکلش را برطرف کنید. از طرف دفتر امام با من تماس گرفته و گفتند فوراً به قم بروم. وقتی خدمت ایشان رسیدم، دیدم خیلی ناراحت هستند و با لحن نگرانی گفتند: یک مجروحی کمک خواسته و گفته مرا اعزام کنید. فوراً او را اعزام کنید. یکی از اعضای بیت که روزنامه را از دست امام گرفته بود نقل می کرد چهرۀ امام از ناراحتی برافروخته شده بود که چرا یک مجروح وضعش به این صورت مانده که در روزنامه استمداد می کند که مرا اعزام کنید. ما هم فوراً ترتیب اعزام او را دادیم.
خیلی ملاطفت می کردند
یک بار جانباز کم سن و سالی را که در درگیری های زمان شاه یک پایش قطع شده بود خدمت امام بردم. آقا خیلی به او ملاطفت و اظهار محبت می کردند.
اشکشان سرازیر شد
بعد از چند روز که مجروحین 15 خرداد وارد قم شدند و با عصاهای خود در کنار اطاق امام قرار گرفتند تا ایشان را زیارت کنند، تا چشم امام به مجروحین افتاد، اشک از چشم
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 181 مبارکشان سرازیر شد.
عیادت از مجروحین انقلاب
برنامۀ پرواز این بود که امام پس از سخنرانی در بهشت زهرا به محل اقامت خود یعنی مدرسه رفاه تشریف فرما شوند؛ ولی در مسیر پرواز امام فرمودند که میل دارند از مجروحین انقلاب در بیمارستان هزار تخت خوابی عیادت کنند.
با صندلی چرخدار عیادت می کردند
در مورخۀ 18 / 11 / 58 که امام به علت عارضۀ قلبی در بیمارستان قلب تهران بستری شدند، اظهار تمایل کردند علی رغم نقاهتی که دارند با بیماران بیمارستان ملاقات و از آنها عیادت کنند؛ لذا با اجازۀ پزشکان مبنی بر اینکه می توانند تخت خود را ترک کنند با صندلی چرخدار در محوطۀ بخش از بیماران عیادت فرمودند.
دستشان را جلوی صورتشان می گرفتند
واقعاً امام وقتی رزمنده ها و مجروحین را در تلویزیون می بینند خیلی ناراحت می شوند. از حالات خاصشان این است که وقتی ناراحت می شوند دو تا دستشان را جلوی صورتشان می گیرند. و من خیلی وقت ها می دیدم که از نگاه کردن به صحنه تلویزیون این حالت برای ایشان پیش آمده است تا جایی که گاهی به ذهنم می رسد که بگویم این صحنه ها را پخش نکنند چون کم کم روی قلب ایشان اثر می گذارد.
به طور عجیبی متأثر می شوند
امام بارها از رسیدگی به وضع مجروحین سؤال می کنند. حتی وقتی از وضعیت یک
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 182 مجروح با خبر می شوند که مثلاً در معالجه اش کوتاهی شده یا امکان اعزام او نبوده متأثر می شوند. به طوری که از اندرونی بیرون می آیند و با ناراحتی راجع به مجروحی که حالتش را در روزنامه خوانده اند می فرمایند که سریع او را به خارج اعزام کنند.
خدا به ایشان دو بال عنایت کند
امام در ملاقات با ورزشکاران و وزنه برداران با اشاره به یکی از ورزشکاران که در جبهه حق علیه باطل دو پا و یک دست خود را در راه خدا از دست داده بود، فرمودند: «ما به داشتن چنین جوانانی افتخار می کنیم. خداوند ان شاءالله به ایشان در آخرت دو بال عنایت کند تا با آنها بتواند در بهشت پرواز نماید.
صورت ما را می بوسیدند
در ملاقاتی که با چند تن از جانبازان بالای 70% قطع نخاعی با امام داشتیم. به سر یکایک ما دست کشیدند و صورتمان را بوسیدند. یکی از بچه ها آنقدر گریه کرد که او را از اطاق بیرون بردند؛ ولی نمی دانم امام به آقای توسلی چه گفتند که آن جانباز را باز هم به داخل آوردند.
در این حال امام حرفی زدند که هیچ وقت یادمان نمی رود ایشان فرمودند: «من که نمی توانم چیزی بگویم، فقط می گویم که خدا اجرتان بدهد.» با شنیدن این عبارات ما دیگر نمی توانستیم احساسات خودمان را کنترل بکنیم و مثل باران اشک می ریختیم و به دست امام بوسه می زدیم.
قابل توجه این بود که دو تا از برادران قطع نخاع بودند و با وجود این که نمی توانستند روی چرخ بنشینند ولی به خاطر عشق به امام مدتی نشستند و درد را تحمل کردند.
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 183
برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)ج. 1صفحه 184